آموختن ارتباط
اگر اندكي دقت كنيم افراد زيادي را در پيرامون خود با خصوصيات متفاوت خواهيم يافت .روشهاي ارتباطي آنها از يكديگر ،گاه ما را دچار شگفتي مي كند وزماني در مقابل اين شيوه هاي ارتباطي ،ما به عكس العمل هاي شديدي دست مي زنيم برخي از اين عكس العمل ها مثبت وتعدادي نيز منفي مي باشند .در اين خصوص ما به بررسي سه شيوه اي مي پردازيم كه از طريق آنها تمام رفتارهاي خود را مي آموزيم .
الف)نظريه شرطي كلاسيك ب)يادگيري وسيله اي يا ابزاري ج )يادگيري اجتماعي
الف)نظريه شرطي كلاسيك :
اصول اساسي نظريه شرطي كلاسيك تماما در تجربه معروف پاولوف آمده است .اين نظريه نوعي يادگيري است كه بر اثر همايند شدن (مجاورت )يك محرك خنثي (مانند چراغ )با يك متحرك غير شرطي (غذا)به وجود آمده است كه دراين صورت است كه چراغ را محرك شرطي مي گويند .
بسياري از واكنشهاي انساني ازاين طريق عمل مي كنند و حالت شرطي به خود مي گيرند براي مثال:شما مي آموزيد كه در مقابل فردي كه او را دوست داريد واكنش عاطفي نشان دهيد،نام كه فقط يك كلمه ومجموعه اي از حروف است نه چيز ديگر ،به عنوان يك محرك خنثي پاسخ مثبت در شما پديد مي آورد چرا كه يك تجربه خوشايند با آن همراه است وشما با به خاطر آوردن آن نام ،تجربه را در ذهن خود زنده مي كنيد .
ب)يادگيري وسيله اي يا ابزاري
بخش ارزشمند يادگيري كه موجب تغييرات در محيط ارتباطي و واكنشهايي كه از ديگران دريافت مي كنيم مي شود،يادگيري وسيله اي يا ابزاري است كه بر پايه اصول پشتيباني يا تقويت شكل مي گيرد .
درمورد تقويت رفتارها بايد اذعان داشت كه :ابتدا بايد نيازهاي فرد را شناسايي كنيم وسپس تقويت را فورا انجام دهيم .
انواع تقويت نيز عبارتند از 1-تقويت مثبت يعني وقتي فرد رفتار مطلوبي انجام مي دهد به او محرك خوشايند مي دهيم .2-تقويت منفي يعني وقتي فرد رفتار مطلوبي انجام مي دهد يك محرك ناخوشايند اورا از بين مي بريم .
عامل تقويت يا پشتيباني بر رفتارهاي ارتباطي اثر گذاشته ،آنهارا جرح وتعديل مي كند وگاه نيز به خاموشي وخاموش سازي آنها مي انجامد .
(خاموشي عبارت است از حذف ويا دست كشيدن از پاسخ يا قطع عامل قويت يا پشتيباني )
براي مثال :دروضعيتهاي اجتماعي خاص ،اشخاص سعي مي كنند تا حد ممكن مودب بوده ونسبت به ديگران با نزاكت رفتار كنند.حتي به قيمت حقيقت وپنهان كردن آن .اين رفتار مؤدبانه مبتني بر نوعي عامل تقويت كننده است كه اشخاص درپي آن به جرح وتعديل رفتار خود پرداخته اند .
هريك از ما روزانه صدها واكنش از خود نشان مي دهيم ،برخي از آنها تقويت شده وتعدادي نيز در نقطه مقابل نهي مي شوند .تقويت يك رفتار اين تضمين را مي دهد كه آن رفتار باز هم تكرار خواهد شد.
در حقيقت اين كه ما به خوبي شنيده شويم يا مورد توجه قرار گيريم ،بزرگترين تقويت است ونشان دهنده اين دشواري عمده مي باشد كه اكثر ما شنوندگان خوبي نيستيم .ويا به سخنان ديگران توجه چنداني نداريم .
در حقيقت شنيدن همانند سخن گفتن تقويت كننده نيست به عبارت ديگر سخن گفتن به مراتب بيشتر افراد را برمي انگيزد تا شنيدن .
"تميز"
رفتارهايي كه در برخي وضعيت ها وحالات مناسب مي باشند در وضعيت وحالت ديگر نامناسب مي باشند به عنوان مثال :مناظره ومباحثه كردن ونيز مشكل گشايي وحل تعارض هردو نيازمند مهارتهاي ارتبا طي مي باشند ،اما هركدام از آنها به نوع متفاوتي از رفتار نياز دارند .اصلي كه برتميز حاكم است اين مي باشد كه بياموزيم رفتارها در حالات مختلف نتايج گوناگوني را به همراه مي آورند .تا اندازه قابل ملاحظه اي تمام يادگيري اجتماعي ما وابسته به توانايي ما در تميز و واكنش انتخابي صحيح ما مي باشد
ج)يادگيري اجتماعي
بسياري از نظريه پردازان ازجمله اسكينر معتقدند كه به گونه اي چشمگير كليه رفتارهاي انساني را مي توان به اعتبار يادگيري وسيله اي مورد بررسي قرار داد .نظريه يادگيري اجتماعي بر اين نكته تاكيد دارد كه لزوما نبايد رفتارهاي ما تقويت شوند تا ما آنها را تكراركنيم بلكه ما مي توانيم بسياري از رفتارها را فقط به سادگي با مشاهده آنها از ديگران فرا بگيريم از اين رو مي توان گفت كه در اين نظريه نقش مشاهده واثر ديگران بسيار زياد است .
الگو برداري يا تقليد"
براساس نظريه يادگيري اجتماعي ،بسياري ازروشهاي ارتباطي ما زماني كه بسيار خردسال بوده ايم شكل گرفته است .اين شكل گيري از طريق الگو برداي يا تقليد است كه والدين عموما اولين وبهترين الگوي ما مي باشند .
خواهران، برادران،بستگان،دوستان،همسايگا ن ومعلمان بهترين منابع تقليد اند همچنين خواندن ونوشتن وشنيدن داستانها،ديدن فيلمها،برنامه هاي تلوزيوني وغيره از جمله عواملي هستند كه بخش عمده اي از رفتار ما بر اساس آنهاشكل مي گيرد.
الگو سازي والگو برداري درطول زندگي ما به پيش مي رود وهرگز توقفي در آن وجود ندارد .درحقيقت ما الگوهاي رفتاري خود را از كساني دريافت مي كنيم كه احساس مي كنيم بيشترين اقتدار را دارند و در زندگي ما نقش برجسته اي را ايفا مي كنند .رسانه هاي گروهي ،گروههاي مرجع مثل هنرمندان ،ورزشكاران ،سياستمداران ،شخصيتهاي تلويزيوني وسينمايي وغيره در ارائه الگونقش عمده اي را به عهده دارند .
"رفتارهاي مبتني بر جنسيت "
با صرف نظر از برخي تفاوتهاي بيولوژيكي وجسمي ،ميان مردان وزنان كه اجتناب ناپذير است ،نظريه پردازان يادگيري اجتماعي چنين بحث مي كنند كه بسياري از تفاوتهاي رواني بين اين دوجنس فرا گرفتني است ودر سالهاي اول زندگي آنان شكل مي گيرد .اين شكل گيري بر اساس تقويت والگو برداري است .ازاين رو آنان بيشتر از رفتارهاي ويژه زنانه يا مردانه بحث مي كنند وبين آن دو تمايز قائلند .اين رفتارها مبتني برجنس بوده وبر اساس جنسيت پاداش داده يا نهي مي شوند .
نظريه پردازان يادگيري اجتماعي معتقدند رفتارهاي پرخاشگرانه در فرهنگ هاي گوناگون در مورد پسران ودختران نتايج اجتماعي متفاوتي را به همراه دارد.
به عنوان مثال:كودكان به سرعت مي آموزند كه دختر كوچكي كه هرگز بچه هاي ديگر را نمي زند ويا تند مورد خطاب قرار نمي دهد "خانم كوچكي "است ولي پسر بچه ا ي كه در مقابل ديگري جواب تند نمي دهد يا نمي تواند دعواي مربوط به خود را پيش ببرد يك "ترسو"يا آدم زن صفتي تلقي مي شود .
شمار كثيري از روان شناسان ،مشاوران ، نظريه پردازان ارتباطي بر اين عقيده اند كه بيشتر بانوان سازگار،غير جسور،خجالتي و وابسته به ديگران پرورش داده شده اند .آنان چنين آموخته اند كه جسارت ورفتار جسارت آميز رفتاري غير خانمانه است ونبايد از خود نشان دهند .به عبارت ديگر براي آنان نه پرخاشگري بلكه رفتارهاي غير جسورانه پسنديدني است .
"جرات ورزي "
جسارت يا رفتار جرات ورزانه ،بيان مناسب احساسات ،عقايد وباورهاي يك شخص به گونه مستقيم ،صميمي ودور از ملاحظات است .
جرات داشتن نخستين مؤلفه برقراري رابطه موثر است ،اين اصطلاح معمولا براي نوع خاصي از رفتار به كار مي رود كه مبتني بر هدف بوده وبر طبق آن آدمي بدون هيچ شك وترديدي نيازها يا هدف ارتباطي را تامين مي كند .
غالب افراد در برخورد هاي اجتماعي سطوح مختلفي از جراتمندي را تجربه مي كنند به عنوان مثال :در خانه ودر ميان اعضاي خانواده پرقدرت ظاهر شده اما زماني كه براي درخواستي به دفتر مدير كل يك اداره قدم مي گذارند دچار اضطراب وتشويش مي شوند .در اين ميان افرادي نيز يافت مي شوند كه در محيط هاي عمومي يا خارج از منزل هيچ مشكلي ندارند ،اما با قدم نهادن در ون محيط خانوادگي حسابي گيج وپرخاشگر مي شوند
جرات ورزي يا جرات داشتن بزرگترين منبع وراهگشا براي افراد مي باشد زيرا به انسان توانايي مي بخشد تا خواسته هاي خود را بدون درد سر وحاشيه پردازي بيان كرده وبدون استرس به بحث و گفتگو پيرامون موضوعات مورد علاقه بپردازد .
مشخصات افراد جراتمند
افرادي كه داراي جرات در برقراري ارتباط هستند لزوما نبايد خوش صحبت يا داراي تواناييهاي فوق العاده باشند ،اما داشتن ويژگيهاي زير وجه مشخصه ايشان است
1-شنوندگان خوبي هستند .
2-مختصر وبه حد كفايت سخن مي گويند.
3-افكاروهيجانات خود را بدون واهمه ابراز مي كنند
4-از قدرت زبان بدن ونحوه استفاده از آن آگاهي دارند.
5-از لباسهايي استفاده مي كنند كه بيشتر به آنها مي آيد.
6-خونسرد بوده واز تكنيك هاي آرام سازي استفاده مي كنند.
7-منظور خود را بي كم وكاست به شنوندهمي رسانند.
آثار جرات داشتن
1-نگريستن به اشتباهات با ديدي مثبت وبهبود بخش
2-يادگيري بيشتر وافزايش مهارتهاي برقراري ارتباط
3-بهتر عمل كردن در موقعيتهاي مشابه
4-عدم مقايسه خود با ديگران
5-بررسي هر موقعيت با موقعيت مشابه
6-آمادگي روبرو شدن با منتقدان
7-ارزيابي مشكلات وحل آنها
قوانين جرات داشتن
1-افراد جراتمند منتظر بخت واقبال نمي مانند
2-جراتمندان حق عقب نشيني وسكوت در جايي كه بايد سخن گفته شود را ندارند
3-حق تقاضا كردن خواسته ها وآنچه تمايل انجامش را دارند
4-بدانيد ديگران در برابر اعلام نياز شما حق "نه"گفتن دارند.
5-همه افراد حق دارند دين،باور،نظر،واعتقاد شخصي داشته باشند
6-حق تصميم گيري درپاسخ بله وخير
7-حق اعتماد به نفس داشتن
8-حق مسؤوليت پذيري
9-حق دخالت كردن يا عدم دخالت درمشكلات ديگران
10-حق اشتباه كردن
11-حق تغيير دادن
12-حق داشتن خلوت شخصي
13-حق جراتمند بودن وحق رسيدن به آرزوها
روشهاي آموزش جرات ورزي
مشاوران روشهاي مختلفي را در آموزش جرات ورزي به كار گرفته اند ،برخي از روشهاي متكي به حوزه وپاره اي از روشهاي تعديل واصلاح رفتار يا رفتار درماني استفاده مي كنند .هدف اساسي از به كارگيري اين روشها ي آموزشي ،برطرف كردن عدم جرات يا جسارت ورفتارهاي وابسته به آن است كه در نقطه ي مقابل منجر به جسارت ورزي وجرات مي شود .اين روشها بيشتر به آموزش روشهاي جديد مهارتهاي ارتباطي مي پردازند كه در بر گيرنده اقناع وترغيب و رويارويي مي باشند.آموزش جرات ورزي نمايش ويا تمرين آن دسته از پاسخهاي ويژه اي است كه بخشي از زندگي اورا تشكيل مي دهند ويا به گونه اي توام با جرات وجسارت مطرح مي شوند.
اثر بخشي آموزش جرات ورزي
اثر بخشي آموزش جرات ورزي كاملا به قدرت عوامل تقويت كننده ارتباطات غير جرات ورز بستگي دارد واينكه اين عوامل چقدر در معرض دگرگوني قرار گيرند.
هنوز دانش ما در مورد يادگيري رفتارهاي اجتماعي بسيار جوان است ودر مراحل مقدماتي با همه اين اوصاف بايد در نظر داشت كه نقش يادگيري اجتماعي در به كار گيري و مطالعه ارتباطات انساني بسيار ارزنده است .
نفوذ واثر گذاري بر ديگران از طريق بازخورد
بازخورد به تقويت برخي از رفتارها وبه خاموشي تعدا د ديگري از آنها مي پردازد . بازخور در روابط ميان فردي مي تواندبه نتايج رابطه يا ميان كنشي به شيوه هاي بسيار ظريف وحساس اثر بگذارد .مثلا بي توجهي يك مخاطب به گفته هاي فرستنده پيام پس از مدت كوتاهي او را در ارسال پيام مايوس مي كنند وبه عبارت ديگر اورا به خاموشي سوق مي دهد .
ارائه وعرضه بازخور ،يك جنبه اساسي هر ارتباط دوسويه است .به عنوان دريافت كننده پيام نه تنها مي بايد نوعي بازخور را از خود نشان دهيم بلكه بايد حساس و آگاه نسبت به طرف ديگر رابطه ،نسبت به آن باز خور يا پيامها باشيم .
اعضاي گروه وظيفه مدار از باز خور در وهله اول به عنوان ابزاري براي تحقق اثر بخشي اهداف گروهي استفاده مي كنند .چنين عامل تقويت در زمينه برخورد سخنگو-شنونده مورد توجه است .
ارزش اطلاعاتي بازخورد
علاوه بر عملکرد وظيفه اي،بازخور منبع مهمي از اطلاعات در مورد خود است. مفهوم از خود تقريباًَ ثابت است که هر يک از ما از خويشتن دارد و بخشي ازدر شکل گيري به بازخوري که از ديگران دريافت مي داريم بستگي دارد،ديگراني که به نحوه اي در پيرامون ما هستند وبا ما زندگي مي کنند وبا ما ارتباط دارند.
مي توان گفت باز خوراثر مستقيمي به سطح عزت نفس يا حرمت به خود دارد اين عزت نفس يا حرمت به خود عنصر اساسي شکل دهي مفهوم از خود است وقتي از اشخاص پرسيده شود که آزموني را که در پيش دارند يا داده اند ارزيابي کنند وآنان ارزيابي نسبتا واقعي از کار خود کرده باشند با دادن باز خور مناسب ومثبت ،آنان در مورد آزمون خود احساس آرامش مي کنند اين ارزيابي کاملا در جهت باز خور انجام مي شود .
اثرات بازخورد منفي
وقتي ما باز خور منفي از افراد پيرامون خود دريافت مي کنيم . اين بازخور مارا مضطرب کرده وبا دستپاچگي بيشتر عمل مي کنيم و همين به صحت باز خور مي انجامد در مقابل دريافت بازخور مثبت،جرأت واعتماد به نفس ما افزوني ميابد وباقدرت واعتما د به نفس بيشتر عمل مي کنيم. مثلاًَ درارتباطات کلامي به ويژه در سخنراني ها واداره ي جلسات بازخور منفي مي تواند موجب گسستگي کلامي و به هم ريختگي سازماندهي سخنراني براي سخنران شود.او در عين اينکه نکات فراواني مي داند و آماده کرده است ، دچار نوعي ازهم پاشيدگي کلامي مي شود که گاه براي خود اوموجب شگفتي است.
در محدوده ارتباطات سازماني درسالهاي اخير به بازخور واصلاح آن توجه يژه اي شده است .متخصصان اين رشته عقيده دارند که با اصلاح مکانيسم بازخورواستقرار شرايط مناسب براي ارائه درست وبه موقع آن درسازمانها ميليونها دلارمنفعت نصيب سازمانهاي ذيربط مي شود .
"انگيزش وپاداش وارتباطات"
هر رفتار انساني مبتني بر منطقي است ودرآن منطق پاداشي نهفته است .اين پداش گاهي مي تواند کاملا نادي باشد وزماني رضايت دروني فرد را تامين مي کند .
مطالعات متعددي که در اين زمينه انجام شده اند بر اين نتيجه اند که اشخاصي که داراي نگرشهاي يکسان بوده ويا تشابهات مشهودي دارند بيشتر به تقويت يکديگر مي پردازند .تا اشخاصي که تشابهات کمتري نسبت به يکديگر دارند .
قوت نسبي يک نياز وارضاي آن است که به گونه اي بر انگيزاننده پاداش محسوب مي شود وفرد را وادار به حرکت ورفتار خاصي ميکند .
از اين رواگر ما بتوانيم انگيزه هاي حاکم بر اشخاص را مورد شناسايي قرار دهيم مي توانيم رفتار ارتباطي آنان را پيش بيني کرده وقضاوتهاي آنها را با يکديگر درک کنيم .چهار بعد اساسي بخش کوچکي از اين تفاوتها عبارتند از 1-نياز به همبستگي 2-نياز به موفقيت 3-جزم گرايي 4-ماکياوليسم
نياز به همبستگي
يکي از عوامليکه در رفتار ارتباطي اشخاص اثر انکار ناپذيري نياز انها به همبستگي يا نياز با هم بودن است .نياز به همبستگي در نوشته هاي علوم رفتاري بدين گونه تشريح شده است که:عبارت است از خواست وآرزوي استقرارروابط دوستانه با ديگران وماندن در اين وضعيت تا آن جا که ممکن است .
بيشترين پاداشي که بر اساس نياز به همبستگي پديد مي آيد از همراهي و مصاحبت است .
اشخاص با نياز بالا،از نظر نياز به همبستگي داراي ويژگيهاي زير مي باشند
1-آرزو ورغبت زيادي براي پذيرش از سوي ديگران دارند
2-گرايش به همسويي وهمنوايي نسبت به خواسته ها وهنجارهاي ديگران دارند ،زماني که دوستي و پيوند با آنها برايشان مهم باشد .اگر اين ديگران اندک فشاري در جهت اعمال خواسته هاي خويش وارد آورند آنان به زودي تسليم خواهند شد واز خواسته وهنجار خود چشم پوشي مي کنند.
3-نسبت به احساسات ديگران علاقه زيادوبي شائبه اي نشان مي دهند.
اشخاص با نياز به همبستگي بالا در دنياي کار به دنبال فرصتهايي هستند که بتوانند به نياز خود پاسخ دهند.از اين رو ترجيح مي دهند در محل کار با ديگران باشند واز کار در محلهاي خلوت و دور از ديگران پرهيز مي کنند.آنان از درجه مشارکت بالايي در کار نسبت به ديگران برخوردارند وبيشتر درگير امور عمومي مي شوند.
اين افراد در حالتي که نياز به حمايت شخصي وتوافق است بسيار خوب عمل مي کنند .در مقابل افراد با نيازکم همبستگي به آرامش وتنهايي بيشتري نياز دارند.وعلاقه دارند در محيط هايي کار کند که خود به تنهايي از عهده انجام امور بر آيند وکمتر به ديگران وابسته باشند.
با اين همه نويسندگان علوم رفتاري هنوز نمي توانندبا قاطعيت به ما بگويند که نياز به همبستگي آيا آموختني است ،ويا دروني. هنوز هاله اي از ترديد بر اکتسابي بودن يا ذاتي بودن آن وجود دارد .
نياز به موفقيت
دومين عامل انگيزشي که بر شيوه ارتباطي افراد اثر مي گذارد نياز آنان به موفقيت است ،که عبارت است از نياز به نمايش در آوردن شايستگي هاي خود وبه دست آوردن نوعي اعتبار وصلاحيت در پرتوآن .
افراد با نياز بالاي به موفقيت،خواهان برتري،رسيدن به معيارهاي بالا،چه در كسب وكار وچه در درورزش وچه حيات علمي خود مي باشند.ولي درعين حال آنان علاقه مند ومتوجه عكس العملها وپاسخ هايي مي باشند كه ديگران به آنها ورفتار آنها مي دهند .
از نظر رفتارهاي ارتباطي ،ويژگي افراد با نياز بالاي به موفقيت بيشتر با تلاش فراوان در جهت شكل دهي اعتما د به نفس بالاي خود نمايان ميشود واين افراد سعي مي كنند تسلط خود را به طرف مقابل به منصه ظهور برسانند،درعين اينكه در همان زمان سعي درجلب توجه ديگران نسبت به خود ورفتارهاي خود دارند .آنان در گفتگوهاي دو جانبه يا چند جانبه بيشتر سخن مي گويند وكمتر گوش مي دهند وخود به گونه متكلم وحده عمل مي كنند .
جزم گرايي
با برقراي ارتباط ،طرفين به گونه اي مداوم و مستمر به ارزيابي نظرات،اشخاص،مناصب ومراجع اقتدار مي پردازند
هر انساني داراي يك نظام "باور –ناباوري"مي باشد كه حاصل جمع ويا محصول باورها وناباوريها ي او نسبت به دنياي مادي و اجتماعي خويش است .شخص كاملا جزم گرا يا متعصب داراي مجموعه اي از باورها ي كاملا شكل گرفته وبسته است ،او به هيچ وجه آنها را تغيير نمي دهد ودگرگوني آنها را بسيار ناگوارمي داند .اين مجموعه مركزي از باورهاست كه چارچوب رفتاري او را شكل مي دهد ونه بردباري اورا در مقابل باورها ونظرات ديگران پديد مي آورد .مي توان گفت جزم گرايي(Dogmatic)معيارياست از چگونگي باورما نه آنچه ما باور داريم .
محتواي هر باورتفاوتي نمي كند .بستگي بيش از اندازه وعدم پذيرش هرگونه دگركوني در آن جزم گرايي است .از نظر كارشناسان علوم رفتاري تفاوتي در نظر وباور وجود ندارد ، به همان ميزان كه يك ملحد در عقيده خود پافشاري مي كند وجزم گرا ناميده مي شود ،ممكن است يك دين دار در مذهب خود دچار جزم گرايي شود .يا يك آزادي خواه واصطلاحا ليبرال ممكن است دچار همان جزميت شود كه يك مستبد ومحافظه كار بدان كشيده شده است .
همبستگي بالا ومعني دار(strong correltion) ميان جزم گرايي و والدين وكودكان آنها مبين اين نكته است كه جزم گرايي رفتاري است فرا گرفتني است واين آموختن مبتني بر نگرشها و باور هاي والدين است .ولي بايد در نظر داشت گشودگي فكري يا تحجر فكري يا جزميتدو حد نهايي در يك پيوستار مي باشند كه ميان آن دو درجاتي وجود دارد .اين درجات مي توانند زياد ويا در برخي موارد كم باشند .افراد در طول زندگيشان ممكن است از درجه اي به درجه ديگر كشيده شوند .
جوهر گشودگي فكري وتحجر فكري وابعاد آن عبارت است از :ظرفيت تميز اطلاعات از منبع اطلاعات وارزيابي هر كدام بر اساس شايستگي آنها .
اشخاص با درجه حزم گرايي بالا نه تنها دشوري چشم گيري در ارزيابي باورها ونگرشهاي مخالف خود را دارند،بلكه دشواري تحمل وشكيبايي شنيدن يا انديشيدن به آنها براي آنان كاملا مطرح است.باورها ونگرشهاي مخالف با نظام باور-ناباوري آنها برايشان تهديد آميز بوده وآنان را وادار به عكس العملهاي شديد وگاه غير منطقي مي كند.
مقاومت در مقابل تغيير كه از ويژگي هاي بارز افراد جزم گراست شديدا تحت تاثير عقايد وافكار مخالف فرد جزم گرا قرار مي گيرد .هر اندازه جزم گرايي از درجه بالايي برخوردار باشد مقاومت او در مقابل عقايد مخالف شديد تر خواهد بود .در اين حالت دشواري عمده اي ،در جهت برقراري ارتباط با فرد جزم گرا پديد مي آيد .اصولا ارتباط با افراد جزم گرا از سختي بالايي برخوردار است .
هر اندازه پيام وپيام فرست با نگرشها وباورهاي گيرنده پيام در تعارض باشند مقاومت او بيشتر شده فراگرد ارتباطي با او از مسير متعارف خارج وبا دشواريهاي متعددي روبرو مي شود.اين دشواري نه تنها در سطح فردي بلكه در سطوح گروهي وحتي جمعي نيز كاملامطرح است.
ماكيا وليسم
چهارمين متغير كه بر رفتار ارتباطي انساني اثر شگرف مي گذارد ميزاني از نفوذ وسلطه اي است كه برطرف مقابل خود در يك مرواده دارد وآن طرف را وادار به انجام خواسته هاي خود مي كند.انسانها در يك مراوده چه عادي وچه شغلي و حرفه اي هر يك اثر ونفوذي بر ديگري دارند .هر اندازه اين نفوذ بيشتر باشدآنها مي توا نند طرف مقابل خويش را بيشتر به آنچه مي خواهند سوق دهند .در واقع با بالا رفتن ميزان اين نفوذ كه خود مهارتي انكار ناپذير است واز عوامل متعددي شكل مي گيرد- برديگران آنها در چنگ ما قرا ر مي گيرند وآن مي كنند كه ما مي خواهيم وآن ميشوند كه ما توقع داريم .
پرسش نامه يكي از اولين كارها در مجموعه اي از ابزارها براي اندازه گيري "ماكياوليسم"Machiavellianismبود ومي توان آن را داشت كه بتواند نفوذ وسلطه يك نفر را بر ديگري يا ديگران در يك رابطه ميان كنشي يا مراوده كم وبيش اندازه گيري كند .در تجارب آزمايشگاهي ،درلابراتوار، عده اي اصطلاحا با درجه بالايي از توانايي سلطه ونفوذ بر ديگران از راههاي ماكيا ولي وعده اي برعكس با توانايي كم از اين ويژگي دركنارهم قرار گرفته ودر بازيهايي كه به گونه اي استادانه طراحي شده بود آنها را در وضعيت چانه زني ،دگرگوني نگرشها،ونفوذ اجتماعي قرار دادند .تفاوت اصلي وبارز بين اين دونوع شخصيتي ،دروهله اول چنين به نظر مي رسيد، آنان كه اصطلاحا شخصيت ماكياولي بالا دارند،زماني كه مجبور به عدم پيروي رفتار خود شدند از خود واكنشهاي عاطفي كمتري نشان دادندوناچار به بي توجه بودن به اين ويژگي رفتاري خود شدند .براي مثال ،افراد با شخصيت بالاي ماكياولي تصور نمي كردند كه در بازي مي بايد به طرف مقابل خود وفادار باشند .درحالي كه هر آن ،اوممكن بود به آنها خيانت كند .درمواردي كه لازم بود افراد با ويژگي ماكياولي بالا تغيير جهت داده وضعي بر خلاف باورهاي خود بگيرند ،آنان دشواري چنداني نداشته وبه راحتي تغيير جهت دادند درحالي كه افراد با ويژگي پايين ماكياوليسم چنين نمي كردند .ودچار ناراحتي و واكنشهاي شديدتري مي شدند .افراد با ويژگي ماكياولي بالا بيشتر به سلطه ونفوذ در ديگران مي پرداختند ،بيشتربه برد تمايل نشان مي دادند ،بيشتر ديگران را متقاعد مي كردند ،وكمتر متقاعد مي شدند .توجه اساسي آنها به چيزي كه در دست داشتند يا كاري كه مي بايد انجام دهند بود نه چيز ديگر.آنها را مي توان خونسرد يا coldقلمداد كرد .
در مقابل اشخاص با ويژگي پايين شخصيتي ماكياوليسم به عنوان حساس وپر سرو صدا نامگذاري شده اند .آنان دروهله نخست در مقابل نفوذ اجتماعي مستعد ترند آنان بيشتر به خواسته هاي ديگران اهميت داده وآنهارا اجابت مي كردند .گرايش عمده فرد كمتر ماكياولي معمولا اجتماعي بودن است .در حالي كه اين گرايش براي فرد ماكياولي بالاوظيفه مداري است .
توجه به ويژگي شخصيتي ماكياوليسم در مطالعات مربوط به ارتباطات از اهميت ويژه اي برخوردار است ،چرا كه افراد با ميزان بالايي از اين خصوصيت شخصيتي كاملا متفاوت ومتمايز از افراد با ميزان پايين اين خصوصيت شخصيتي رفتار مي كنند ،به ويژه در يك رابطه چهره به چهره ويا رابطه اي كه از نظر ساختاري ملايم تر بوده واز چفت وبست محكم كمتر شكل گرفته باشد .منتقدان ماكياوليسم آن را فرصت طلبي نامگذار ي مي كنند ودوستداران آن ،آن را به واقع نگري نسبت مي دهند .
برخي مطالعات در اين مورد نشان داده اند كه ويژگي ماكياوليسم نيز آموختني است .اين مطالعات به اين نتيجه رسيده اند كه چنين رفتاري در سنين اوليه كودكي آموختني است .كودكان از وا لدين خود آن را فرا مي گيرند وبا اجراي آنها به گونه اي نامحسوس وغير عمدي از سوي والدين خود پاداش داده مي شوند ودر مراحل بعدي كودكان آن را از گروه همسالان يا گروههاي هم تراز ورسانه هاي جمعي مي آموزند.
آداب معاشرت در روايات
از آن جا كه دين مبين اسلام دستورالعمل وراهكار جامع زندگي هر مسلماني است لازم مي دانيم در اين قسمت تحقيق گشتي در گلزار معرفت اسلامي بزنيم واز روايات متعددي كه در زمينه ارتباطات بيان شده است مستفيض گرديم .
1-پيامبر اسلام مي فرمايند سه چيز است كه دوستي انسان را با برادر مسلمانش صفا مي دهد:هميشه با خوشرويي بااو برخورد كند.هر گاه در مجلسي واردشود برايش جا باز كند .به آن نامي كه بيشتر دوست دارد آن را بخواند وصدا بزند.
2- پيامبر اعظم (ص) فرمودند:نزديك ترين مردم به خدا ورسولش كسي است كه به سلام آغاز گفتار كند .
3-حضرت امام صادق (ع) فرمودند:كوچكتر ها به بزرگتر سلام كنند،رهگذر بر نشسته،گروه اندك بر گروه بسيار ،سواره بر پياده ،ايستاده به نشسته سلام كند وهرگاه مردمي در انجمني باشند ومردم ديگري وارد شوند آنها كه تازه وارد شده اند بايد ابتدا سلام كنند.
4- حضرت امام صادق (ع) فرمودند:از درون مردم كاوش وجستجو نكن كه بي رفيق ودوست مي ماني .
5-امام باقر(ع) فرمودند:ياران خود را بزرگ شماريد واحترامشان كنيد وبرخي ازشما بر برخي ديگر هجوم نبريد وبه
هم زيان نرسانيد وبه هم حسدنورزيد واز بخل بپرهيزيد تاازبندگان با اخلاص و شايسته خدا باشيد.
6-حضرت علي (ع) فرمودند:بامخاطب خويش پسنديده ومودب سخن بگوييد تا اونيز باشما با احترام جواب گويد.
منابع ومؤاخذ
1-ارتباطات انساني ،علي اكبر فرهنگي ،تهران:خدمات فرهنگي رسا،1374
2-رخنه در اسرار مديريت ارتباطات ميان فردي ،تاليف هاشم دهقان پور فراشاه،مشهد:راهيان سبز ،1387
3-پيامها:چگونه با ديگران ارتباط برقرار كنيم ،نويسندگان ماتيو مك كي،مارتا ديويس ،پاتريك فانينگ ،مترجمان
:حميد رضا تقوي ،محمد شهاب شمس تهران :سنا،1382.
4-فهميدن،فهماندن وارتباط موثر ،مولف ،كريس كول ،مترجم پروانه كاركيا.
5-ارتباطات موفقيت آميز با ديگران تاليف :آندرو رايت مترجم ،بهناز پياده تهران:شباهنگ ،1385