سه شنبه بیست و سوم اسفند ۱۳۹۰ | 20:22 | رضا رضائیان -
مقدمه
مهمترين ابزار مديريت بحران در عصر كنون، وسايل ارتباط جمعي است. امروزه كمتر بحران سياسي وجود دارد كه رسانهها در ايجاد يا كنترل آن نقش نداشته باشند.
مديريت بحران شامل سه مرحله زماني است: 1- قبل از بحران 2- در حين بحران 3- پس از بحران. در توضيح بايد گفت: بحرانهاي سياسي ارتجالاً و دفعتاً رخ نميدهند بلكه طي فرايند خاصي از حد كم و نامرئي شروع مي شوند و روز به روز بر حجم آن افزوده ميشود سپس در مقطع زماني در شكل بحران مرئي، تجلي پيدا ميكند. در اين مرحله است كه غير متخصصين نيز ميتوانند شرايط بحراني را درك نمايند، اما رسانههاي همگاني بعلت نوع تخصص خود، ميبايد فرايند و روند شكلگيري بحران را پيشتر از ديگران تشخيص دهند. در اين مرحله است كه رسانهها ميتوانند با گوشزد نمودن وضعيت منتج به بحران، تا حدود زيادي جلوي بروز بحران را گرفته و اجازه ندهند شرايط غير عادي و غير نرمال بوجود آيد.
مرحله دوم نقش و كاركرد رسانهها در زمان وقوع بحرانها است. رسانهها در اين مقطع رسانهها چند تأثير بر بحرانهاي سياسي دارند. اول اينكه با رفتاري علمي و عقلايي، بحران را به حداقل رسانند. دوم ميتوانند ميانجي عوامل بحران و گروههاي ذينفع در بحران شده و برخوردها را به حداقل برسانند. سوم رسانهها شرايط را براي جذب مخاطب و درآمد بيشتر مناسب ديده و به بحران و انعكاس آن دامن زنند و چهارم ميتوانند به عنوان يكي از منازعين بحران، وارد معركه شده و خواهان امتياز و سهم از بحران گردند.
مرحله سوم، پس از بحران ميباشد. تجربه نشان داده است بيشتر بحرانها پس از محو شدن مشخصات ظاهري، پيامدهاي ديگري به همراه دارند كه اين پيامدها به دو دسته تقسيم ميشوند.
اولين پيامد، عوارض بلند مدت بحران است كه اكثر اين پيامدها از نوع غير ملموس، غيرآشكار، باواسطه است، لذا رسانهها با تشخيص اينگونه پيامدهاي نامطلوب و ناخواسته ميتوانند عوارض بحرانهاي بعدي را بكاهند.
دومين پيامد، احتمال بازگشت به وضعيت قبلي يا همان وضعيت بحران است. رسانهها در صورت آگاهي از ارتجاعي بودن وضعيت پس از بحران، ميتوانند اين وضعيت را تعديل نموده و آثار بازگشتي پس از بحران را به صفر نزديك سازند. در ادامه به برخي تعاريف و سپس نقش رسانهها در كنتل بحران پرداخته ميشود.
بخش اول: تعاريف
1-1 بحران
بحران Crisis از ريشه يوناني در معناي جوركردن، قضاوت، لحظه حساس و مشاجره گرفته شده است. بحران به معناي تغيير ناگهاني است كه در جريان يك بيماري پديد ميآيد و صفت ويژه آن معمولاً بروز حوادث و وخامت است. در معناي مجازي، شرايط و اوضاع يا دوراني خطرناك و فاقد اطمينان را ميرساند. بحران، حالت و فرايندي است كه با آن تعادل ناپديد ميشود و از انتقالي نسبتاً اجتناب ناپذير به سوي شرايط و اوضاعي ديگر خبر ميدهد. (بيرو 1370 ص73)
مينزبرگ و همكارانش معتقدند كه بحران در اثر وقوع فوري، ناگهاني و غير منتظره حوادث و يا اتفاق بوجود ميآيد كه توجه فوري و فوتي به آن براي اخذ تصميمي فوري ضروري است. در تعريف ديگر، بحران چنين بيان شده است؛ هرگاه در مسير تحقق اهداف از پيش طراحي شده، حالت پيش بيني نشدهاي رخ دهد كه انتظارات و مطلوبهاي ديگر ما را متأثر سازد يك بحران روي نموده است. (موسي خاني 1369 ص14)
براي بحران تعاريف زياد ديگري نيز آورده شده است كه وجه مشترك همه آنها، تهديد وضعيت موجود بوده و تفارق آنها در شرايط فرعي هر وضعيت است. محمد رضا تاجيك در كتاب «مديريت بحران» به اين مقوله از ديد سيستمي نگريسته و ميگويد: از منظر سيستمي بحران به وضعيتي اطلاق ميگردد كه نظم سيستم اصلي يا قسمتهايي از آن [سيستم فرعي] را مختل كرده و پايداري آن را برهم زند. (تاجيك 1379 ص61)
البته بحران يك امر نسبي است، پيتر بروك در اين خصوص ميگويد: بحرانها در جهان زيست نميكنند، آنها در گفتمان زيست ميكنند. بحرانها رويدادهاي واقعي نيستند بلكه ارزيابيهاي اهميت آن چيزها هستند كه دارد اتفاق ميافتد. بحرانها شناخت و آگاهي ويژهاند كه به برداشتها از اختلال در وضعيتهاي موجود وابستهاند كه به دگرگونيهاي ناگهاني و غيره منتظره كه پرداختن به آنها دشوار است، ميانجامد. بحرانها را نميتوان ديد چون آنها ساختارهاي نظامهاي ارزشي هستند. بحرانها، رويدادهايي هستند كه با نظامهاي الزامات كنشها كه تصور ميشود پيامدهاي ناخوشايند رويدادها را از ميان ميبرند ارتباط دارند.
به بيان ديگر ميتوان گفت بحرانها شكلهاي خاصي از گفتمان هستند كه بر پايه و اساس رمزهاي مشخص شكل ميگيرند. اين رمزها گاهي از رويدادهاي گذشته را با پيش بينيهاي مشخصي از پيامدهاي قريب الوقوع يا آتي تركيب ميكنند و به اين ترتيب بحرانها را از رويدادهاي فاجعه آميز تميز ميدهند و آنها را در مقايسه با حوادث صرفاً فاجعه آميز به مشكلات جامعه شناختي پيچيدهتري تبديل ميكنند. (رابوي 1377 ص210)
1-2 بحران سياسي
بحران سياسي، بحران مشروعيت نظام حاكم است آنگاه كه نخبگان سياسي يك جامعه استعداد و قابليت توليد و بازتوليد ارتباطات و مناسبات مبتني بر اعتماد و مقبوليت خود را از دست ميدهند و سيستم دچار ناكارآمدي مي شود، بحران حادث ميشود. (تاجيك 1379 ص28)
لوسين دبليو پاي بحرانهاي سياسي را به پنج دسته تقسيم ميكند:
1- بحران هويت Identity
2- بحران مشروعيت Legitimacy
3- بحران مشاركت Participation
4- بحران نفوذ Penetration
5- بحران توزيع Distribution (سيف زاده 1368 ص173)
بحران هويت وقتي رخ ميدهد كه يك جامعه دريابد كه آنچه را كه تاكنون بطور دربست و بي چون و چرا به عنوان تعاريف فيزيكي و روانشناسانه «خود جمعي»اش پذيرفته است تحت شرايط تاريخي جديد ديگر قابل پذيرش نيست. براي اينكه نظام سياسي بر اساس تغيير در قلمرو، شدت، اشكال ساختاري يا رويدادي، خود به سطحي جديد از عملكرد دست يابد، ضروري است كه مشاركت كنندگان در نظام را از نو تعريف كنند، كي هستند و چگونه با كليه ديگر نظامهاي سياسي يا اجتماعي تفاوت دارند.
نيروهاي تدريجي و غير مهيجي مانند گسترش ارتباطات جهاني، ميتوانند بنيان هويت يك جامعه سابقاً منزوي را با آگاهسازي مردم آن جامعه از يك دنياي كاملاً نوين از اقدام سياسي متزلزل سازند. بدين ترتيب بحران هويت مرحلهاي از رشد است كه نظام سياسي به هنگام تغيير اساسي اشكال اصلي آن، بالاجبار بايد تجربه نمايد. بحران هويت نشانه رشد و تغيير است نه علامت ضعف و ناهنجاري.
چهار شكل اصلي از بحران هويت وجود دارد: اولين نوع بحران مزبور به احساسات مربوط به سرزمين و رابط فضاي جغرافيايي با احساسات ناسيوناليستي ارتباط مييابد. دومين شكل آن وقتي رخ ميدهد كه ساختار اجتماعي و به ويژه تقسيمات طبقاتي چنان گسترش يابد كه مانع وحدت ملي گردد. سومين صورت آن با تعارض بين هويتهاي فراملي و تعهد به يك هويت ملي مشترك سروكار دارد. چهارمين شكل بحران هويت در اثر پيامدهاي روانشناسانه تغيير اجتماعي سريع و احساسات دوگانه نسبت به بيگانگان ايجاد ميشود. (پاي 1380 صص170و 171)
دومين شاخص بحرانهاي سياسي، بحران مشروعيت است. بحران مشروعيت، به شكل خاصي به فشارهاي موجود بين برابري و ظرفيت در نشانگان توسعه ارتباط دارد. از آنجا كه مشروعيت خصيصهاي از نظام سياسي است، به شكل خاصي با عملكرد ساختار حكومتي در ارتباط نزديك است. بنابراين در تعيين ظرفيت نظام نقش اساسي دارد. به عبارت ديگر، پذيرش و تأييد مشروعيت با مردم است، و اين امر احتمالاً آنگاه تحقق مييابد كه به نظر رسد زمامداران به اصول برابري احترام گذاشته و تمايزات را تنها به عنوان واقعيت اشكال مناسب انفكاك تلقي ميكنند. بنابراين تمامي پيشرفتهاي حاصل در نشانگان توسعه، همراه با تغييرات پيوسته در روابط بين برابري، ظرفيت و انفكاك ساختاري احتمالاً واكنشي را ايجاد خواهد كرد كه بر مشروعيت تأثير گذاشته و ميتواند بحران بزرگي را موجب شود.
نفس ارتباط مشروعيت با ظرفيت اجرايي نظام و احساس مردم نسبت به اقتدار، بيانگر اين مطلب است كه هريك از چهار بحران ديگر اعم از هويت، مشاركت، نفوذ و يا توزيع در نهايت ميتوانند به بحران مشروعيت منجر شوند، چرا كه تمامي بحرانها به نحوي مشروعيت يك نظام را زير سوال ميبرند. (پاي 1380 ص208)
سومين شاخص بحران سياسي، بحران مشاركت سياسي است. مايرون وينر ميگويد: گذار از پادشاهي به جمهوري، از حكومت استعماري به حكومت مستقل، از نظام بدون حزب به نظام حزبي، از حق رأي انحصاري به حق رأي عمومي و از حكومت استبدادي به مردمسالاري همگي بيانگر مناسبات جديدي بين ملت و دولت واشكال جديدي از مشاركت سياسي هستند. (پاي 1380 ص239)
بحران مشاركت به شرايطي گفته ميشود كه ضمن آن خواستههاي برابري طلبانه و تساوي خواهانه اقشار تازه تحرك يافته اجتماعي از ناحيه دولت سالاران و نخبگان حاكم مورد پذيرش واقع نميشود و نيز كشمكشي است به هنگامي كه نخبگان فرمانروا درخواست يا رفتار افراد و گروهها را در امر مشاركت سياسي نامشروع قلمداد كنند و همچنين به وضعيت و حالتي تعبير ميگردد كه ادارههاي مشاركت طلبانه و تقاضاهاي مداخله جويانه عمومي با ساختارهاي سياسي، اداري، حقوقي، عرفي و سنتي حاكم بر جامعه كه ويژگي تمركز و استبدادي برخوردار هستند در تضاد ناهمگوني قرار گيرند. (يحيايي ص16)
چهارمين شاخص؛ بحران نفوذ است. جوزف لاپالومبارا در اين خصوص ميگويد: بطور مشابه، وقتي آن قسمت از منابعي كه يك ملت بايد بطور گسترده به نفوذ خود اختصاص ميدهد، محدود شود و ديگر فعاليتهاي آن، ملت را به خطر اندازد نوعي بحران نفوذ وجود خواهد داشت. در جايي كه مشروعيت [آسيبپذير يا مستحكم] حكومت ملي تهديد شود مسأله منابع مذبور واكنشي زنجيرهاي را موجب خواهد شد. از لحاظ تحليلي آنچه بحران نفوذ را از ديگر بحرانها متمايز ميسازد، آن است كه اين بحران ميتواند با فشارهاي وارده بر نخبگان براي ايجاد تعديلهاي نهادي يا نوآوريهايي در طيف توأم باشد. (لاپالومبارا1380 ص314)
نهايت پنجمين شاخص؛ بحران توزيع ميباشد. مرتضي نعمتي در اين رابطه ميگويد: يكي از كاركردهاي حكومت چهره عمومي آن است. چهره عمومي به اين معنا است كه قدرت سياسي توانايي توزيع مناسب امكانات بين گروههاي مختلف جامعه را داشته باشد و تمامي گروهها از دسترسي به امكانات ابراز رضايت نمايند. امكانات و منابع در يك جامعه تمامي حوزههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ارزشي را دربر ميگيرد و تنها به منابع مادي محدود نميشود.
بحران توزيع زماني بروز پيدا ميكند كه دولت منابع موجود را به نحو صحيح و عادلانه توزيع ننمايد و اختلاف بين گروهها، طبقات يا دستجات در دريافت منابع و امكانات وجود داشته باشد. بطور مثال توزيع ناعادلانه منابع اقتصادي باعث ايجاد فاصله طبقاتي ميشود و يا توزيع نابرابر امكانات سياسي باعث نارضايتي سياسي در بين احزاب و جناحهاي سياسي ميشود. زماني كه اين توزيع امكانات و منابع حساسيت عمومي را بر انگيزد در آن زمان بحران توزيع عامل مهمي در بحران سياسي كلان خواهد بود.
خاطر نشان ميشود برخي بحرانهاي امنيتي را نيز به عنوان بحرانهاي سياسي برميشمارند كه به دو دسته داخلي و خارجي تقسيم مي شوند. بحرانهاي امنيتي داخلي، به براندازي حاكميت از درون اشاره دارد كه شامل هشت نوع ميباشد.
1- گسترش دامنه مناقشات و اختلاف مين مسئولين و نخبگان تصميم ساز
2- بروز نارضايتي ميان نيروهاي نظامي و نهادهاي ديگر
3- افزايش اعتبار برخي گروههاي اپوزيسيون در ميان مردم (درمقابل كاهش اعتبار گروههاي پوزيسيون)
4- فعال شدن و تشديد اقدامات گروههاي برانداز
5- گسترش اقدامات تروريستي
6- فعال شدن ساير شكافهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و قومي و...
7 افزايش تظاهرات ضد دولتي
8- سرايت بحران از عرصه ملي به گستره فراملي (تاجيك 379 ص78)
بحرانهاي امنيتي خارجي، بحرانهايي است كه باعث تهديد يك كشور توسط بيگانگان ميباشد اين نوع بحرانها خود نيز در يك طيف از بحرانهاي كم مانند مناقشات اقتصادي و بازرگاني بين كشورها شروع و تا شديدترين نوع آن كه جنگ باشد قرار ميگيرند. (سبيلان 1386 ص18)
بخش دوم: رسانهها و مديريت بحران
1-2 رسانهها و مديريت بحرانهاي سياسي داخلي
نقش رسانهها در بحرانهاي سياسي مشكلتر و غامضتر از برخورد با بحرانهاي ديگر است. زيرا رسانهها در ايجاد برخي بحرانهاي سياسي نقش اصلي و اساسي را ايفا ميكنند. به اين معنا كه رسانهها آگاهي شهروندان در خصوص مسائل سياسي و وجود نظامهاي سياسي بهتر و كارامدتر را بالا ميبرند و در عين حال نقاط ضعف نظامهاي سياسي موجود را در معرض نمايش قرار ميدهند. اين امر و مقايسه آن در ذهن شهروندان عامل اصلي ايجاد بحرانهاي سياسي محسوب ميشود. به اين ترتيب انتظارات و توقعات شهروندان از حاكميت روز افزون شده ولي دولتها و نظامهاي سياسي توان انطباق با اين توقعات را ندارند و اين فاصله بين شهروندان و نظامهاي سياسي، بحران سياسي محسوب ميشود. البته مواردي همچون بحران توزيع، شايد در ظاهر به رسانهها مربوط نباشد و تمامي مسئوليت عدم توزيع بر عهده حاكميت باشد. ولي در گذشته، اين انتظار كه بايد همگان به يك اندازه از منافع دولت بهرهمند يا در آن سهيم گردند وجود نداشت و اين ناشي از ايجاد نگرشي است كه رسانهها آن را بوجود آوردهاند.
مطالب مذكور به اين معنا نيست كه براي رفع بحران، بايد جلوي رسانهها يا اطلاعرساني و آگاهي بخشي آنها گرفته شود، كاري كه اكثر كشورهاي عقب مانده و غير دموكراتيك انجام ميدهند، و تصور مينمايند با اين عمل ميتوانند به شيوه مرسوم خود، در آينده نيز كشور را اداره نمايند. بلكه راه حل اين است كه رسانههاي همگاني ميبايد اطلاعات و آگاهي را يك به يك وارد عرصه عمومي سازند و تا زماني كه آنها نهادينه نشدهاند به ورود اطلاعات جديدتر نپردازند، به اين ترتيب آرام آرام و بدون وارد كردن شوك به جامعه، تغيير و تحولات را ايجاد نمايند. بر فرض اگر موضوع مشاركت مطرح است به اين نحو نباشد كه شهروندان تصور نمايند بدون داشتن آگاهي و مهارت لازم، ميتوانند در امور سياسي مشاركت كنند. در اين خصوص ميتوان به اظهار نظرهاي عوامانه در خصوص مسائل پيچيده اقتصادي اشاره كرد كه حتي از توان كارشناسان آن حوزه نيز خارج است.
اما زماني كه بحرانهاي سياسي شكل گرفتند وظيفه رسانهها چيست؟ همانند ديگر بحرانها رسانهها بايد اصل و منشأ بحران را جستجو كنند، همانطور كه آمد بحران سياسي انواع گوناگوني دارد و لذا منشأ شكلگيري آنها نيز متفاوت ميباشد. سپس بايد راهكارهاي رسانهاي آشتي بين شهروندان يا ذينفعان و حاكميت را انتخاب، تا سطح كارآمدي حاكميت را به سطح انتظارات شهروندان نزديك شود.
خاطر نشان ميشود كه در برخي مواقع مسئولين سياسي واقف به پيامدهاي بحرانها نيستند. اين تصور باعث ميشود آنها بجاي بالا بردن كارآيي خود، در صدد تثبيت وضعيت موجود برآيند. در اين مواقع رسانهها ميتوانند با نشان دادن نمونههاي مشابه در كشورها يا تاريخ، و همچنين مصاحبه با كارشناسان و خبرگان سياسي و مديريت، مسئولين را به اهميت موضوع واقف سازند.
اما ارائه راهحل كه مورد توافق همگان باشد از بزرگترين مشكلات در مديريت بحران و رسانهها است. اصولاً رسانهها بطور ذاتي به سمت تكثرگرايي ميل ميكنند ولي مسئولين سياسي به سمت تمركزگرايي و تكگفتاري پيش ميروند، اين امر در اكثر مواقع به درگيري بين رسانهها و حاكميتمنجر ميگردد، لذا رسانهها در مديريت بحرانهاي سياسي با در نظر داشتن اين پارامتر، بايد برنامههاي خود را تنظيم نمايند تا در گيرودار بحران، به سوگيري و طرفداري از يك طيف متهم نگردند.
مرحله بعدي نزديك سازي ذينفعان سياسي و حاكميت است. در خيلي از مواقع در بحرانهاي سياسي، شهروندان از توان و امكانات حاكميت تصور غلط و ناصوابي در ذهن دارند كه اين تصور در اثر تبليغات ناصحيح حاكميت به سهو و يا توسط رقبا به عمد ايجاد ميگردد در نتيجه اين تصورات غلط، شهروندان انتظارات بيش از حد و توان دولتها پيدا مينمايند. بطور مثال در كشور ايران همه شهروندان توقع دارند دولتها همه امور آنها را اعم از اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، شهري و حتي ازدواج را نيز ساماندهي نمايد. در صورتي كه اين امور از عهده هيچ دولتي بر نميآيد و به جز جوامع سوسياليستي كه اينطور ادعاهايي داشتند و همگي نيز شكست خوردند مصداقي نميتوان يافت. لذا رسانهها بايد تصورات شهروندان را از حاكميت اصلاح نمايند. البته تصور حاكميت نيز بايد از شهروندان تصحيح شود. به اين مفهوم كه شهروندان نيز در هر زمان داراي انتظارات و توقعات برحقي هستند كه نميتوان از آنها چشم پوشيد اما بعلت ازدياد توقعات، حاكميتهاي به دنبال برآوردن انتظارات با اولويت پايينتر و كم هزينهتر برميآيند و اولويتهاي اساسي را ناديده ميگيرند. در اين مواقع نيز رسانهها ميتوانند خواستهاي واقعي و اساسي شهروندان را به نمايش گذارند، به اين ترتيب آشتي و همفكري بين شهروندان و حاكميت ايجاد نمايند.
بازنمايي بحرانها به عنوان خبر، مرحله بعدي در فرايند مديريت بحران است. رسانهها ميتوانند بحرانها را به انحاي گوناگون به تصوير كشند، با توجه به اينكه بحرانهاي سياسي از حساسيت زيادي برخوردار است و هميشه منافع عدهاي را به خطر مياندازد لذا ضروري است در اينگونه مواقع رسانهها در بازنمايي خود بيشتر به جنبههاي اطلاع رساني بپردازند و كمتر به جنبه هاي تبليغي و احتمالاً شيوههايي براي جذب مخاطب روي آورند. در بازنمايي رسانهها بايد خبرها را بصورت «سخت خبر» و بدور از تحليل و تفسير منتشر سازند، و تحليل و تفسير را در برنامههايي جداگانه ارائه نمايند. در بحرانهاي سياسي بايد از عوام زدگي و مصاحبه با غير كارشناسان [شهروندان] جداً پرهيز شود و ديگر اينكه هر دو طرف قضيه به يك اندازه پوشش خبري داده شوند در اين مرحله هرگونه انگ سوگيري به رسانه، باعث تشديد بحران شده شده و رسانه قدرت مديريت و ميانجيگري را از دست خواهد داد.
ميانجيگري بين شهروندان [ذينفعان] و نظام حاكم يكي ديگر از نقشهاي رسانهها در مديريت بحرانهاي سياسي است. امروزه حاكميتها بدون استفاده از رسانهها نميتوانند با شهروندان ارتباط برقرار سازند. لذا ضروري است رسانهها بين خواستهاي معقول شهروندان و امتيازاتي را كه حاكميت اعطا مينمايد ارتباط برقرار سازد و در عين حال شرايطي را مهيا سازد كه اين دو نيز بتوانند به صورت رو در رو به چانهزني براي حل اختلافات بپردازند كه نتيجه آن رفع مشكل و ايجاد آرامش خواهد بود.
نهايت مرحلهاي ميرسد كه بحران سياسي علناً خود را در قالب تظاهرات و شورشها به نمايش ميگذارد و ديگر امكان مديريت به شيوههاي گذشته امكان پذير نميگردد و در عين حال نيز رسانهها نمي توانند به سكوت خبري به پردازند زيرا در عصر ارتباطات و تكثر رسانهاي اگر رسانههاي ملي نيز سكوت كنند رسانههاي فراملي خلاء اطلاعاتي آنها را براي شهروندان پر خواهند كرد. حال چه بايد كرد؟ تجربههاي كشورهاي ديگر در خصوص پوشش خبري آشوبها بيانگر موارد ذيل است كه هرچند تمامي اين گزينهها مورد تأييد نگارنده مقاله نيست اما آگاهي از تمامي آنها لازم و ضروري مينمايد.
1ـ مخاطبان خود را روشن كنيد. شما براي مخاطبان ناظر اثرگذار خبر ميگوييد.
2ـ حتيالمقدور خبر را در لابهلاي برنامههاي تحليل خبري، مصاحبهها يا در خلال برنامه سياسي مستقل ارائه دهيد.
3ـ بستر تحليل شما بايد واقعي، معتبر و مربوط به موضوع باشد.
4ـ تحليلها، تفسيرها و خبرها بايد به موقع ارائه شود. (به موقع يعني در جاي خود نه زود، هرچند كه تفاسير شما بايد از ديگر مراكز خبري زودتر ارائه شود).
5ـ از اصطلاحات مثبت استفاده كنيد. بايد محتاط بود كه مخاطبان احساس توهين نكنند، سعي كنيد مخاطبان را عصباني نكنيد.
6ـ سعي كنيد هدف اغتشاش را به عنوان هدفي كه با ابزارهاي قانوني دست يافتني است معرفي كنيد.
7ـ سعي كنيد رابطه هدف اغتشاش را با رفتار آشوبگرانه قطع كنيد. يعني هدف آنها را در تضاد با آشوبگري معرفي كنيد.
8ـ ساعت پخش خبر بايد به دقت انتخاب شود، اخبار نيمروزي و صبحگاهي كه بيشتر شهروندان بيننده و شنونده آن هستند براي پخش مستقيم اغتشاش مناسب نيست. ضمناً پخش خبر در ساعتهاي آخر روز، امكان پيوستن شهروندان به اغتشاش را كاهش ميدهد.
9ـ توجه داشته باشيد كه بسياري از شهروندان تنها با تيتر خبر قضاوت ميكنند، لذا در تنظيم تيتر و سرخط خبر، دقت لازم و كافي داشته باشيد.
10ـ در مصاحبهها، سؤالات موضوع اغتشاش بر اساس يك سناريوي از پيش تعيين شده مشخص گردد. ....
11ـ ....
12ـ اجازه دهيد اغتشاشگران از دشمنان سياسي فراملي اظهار تنفر كنند، تا رفتار آنها، رفتاري بر خلاف اصول سياسي نظام كشور هدف تلقي نگردد. در تنظيم گزارش اغتشاش تصاوير و بياناتي كه نشان دهد شورش شكل ضد نظام كشور هدف ندارد، مورد تأكيد شما قرار گيرد.
13ـ با ايجاد انفعال در مصاحبه شوندگان ميتوان راهحلهاي منطقي را پيشنهاد كرد.
14ـ ....
15ـ در مقابل رفتار زشت و كلمات ركيك اغتشاشگران، خويشتنداري، منطق و ادب داشته باشيد، مخاطبان، شما را ناخودآگاه در مقابل بيادبي اغتشاشگران قرار خواهند داد، ...
16ـ در تهيه مصاحبهها دقت كنيد در اجتماعاتي كه ابتكار عمل را از مصاحبهگر ميستانند قرار نگيريد. بهتر است مصاحبه كمي دورتر از اغتشاش باشد، ولي اغتشاش در معرض ديد يا شنيد قرار گيرد. ...
17ـ طبقه مخاطبان خود را در نظر داشته باشيد و طبقه خاصي را مورد خطاب قرار دهيد.
18ـ كلمات را متناسب با فهم و در چارچوب ذهني شهروندان كشور هدف به كار ببريد.
19ـ بر پايه اطلاعات لحظه به لحظهاي كه دربارة نگرشهاي گروه شهروندان داريد، مصاحبه كنيد.
20ـ نامها و رويدادهايي را به كار ببريد كه براي شهروندان ـ آشناست و نزد آنان اعتبار دارد.
21ـ از خصومت آشكار بپرهيزيد.
22ـ .....
(نقش راديو و تلويزيون در ايجاد امنيت و مقابله با اغتشاش 1375 ص 72 تا 74)
23ـ مراقب افراد يا گروههايي باشيد كه در مقابل دوربين يا ميكروفون نقش بازي ميكنند.
24ـ از آشوبگران و تظاهراتكنندگان چيزي نخواهيد كه منجر به آن پديده شود.
25ـ تصميم به پخش يك گزارش [ناآرامي] بايد مبتني بر اهميت آن واقعه، اعتراض يا تظاهرات باشد نه صداها و تصاويري كه ميتوان در جريان آن به دست آورد (حتي در خبرهاي خارجي) (بليغ 1379 ص 33 و 34).
26ـ پوشش خبري تظاهراتها بايد با ديدگاهي جامع و بيطرفانه صورت گيرد.
27ـ از قرار دادن دوربين در يك سمت خاص اجتناب كنيد. هرچند گاهي به دلايل صرفاً عملي يا امنيتي، چنين كاري ناگزير خواهد بود.(بليغ 1380 ص 135).
2-2 رسانهها و مديريت بحرانهاي فراملي
بحران هاي فراملي و بينالمللي تنها به لحاظ جغرافيايي تقسيم مي شوند ولي از لحاظ موضوعي نيز ميتوانند خود انواع بحرانها مانند محيط زيست، اقتصادي، جنگهاي منطقهاي و جهاني و غيره را شامل شود، كه در اين مجال امكان توصيف همه آنها وجود ندارد. در اين قسمت منظور از بحرانهاي فراملي مختص به بحرانهاي بين كشورها مانند جنگها شده است.
در زمان وقوع جنگها رسانهها ديگر حالت بيطرف و عينيتگرا ندارند لذا دشمن خارجي، دشمن آنها نيز محسوب شده و تمامي سعي و تلاش رسانه همچون ديگر اركان جامعه براي منكوب دشمن و بسيج شهروندان ميباشد. در نتيجه رسانهها در دو حوزه داخلي و خارجي ايفاي نقش ميكنند.
در حوزه داخلي رسانهها با تهييج عمومي، شهروندان را آماده نبرد با دشمنان ميسازند. به اين ترتيب نيرو و امكانات لازم براي استفاده در جبهههاي نبرد مهيا ميشود. دومين مرحله هماهنگي بين مسئولان جنگ و شهروندان است. اصولاً مديران جنگ نيازها و خواستههايي دارند كه اين نيازها و خواستهها توسط مردم پشتيباني ميشود. سوم آموزشهاي لازم در برخورد با عوامل دشمن اعم از فيزيكي مانند بمبارانها و هم غير فيزيكي مانند جنگ تبليغاتي دشمن است. رسانهها ميتوانند آموزشهاي لازم را به شهروندان در برخورد با اين عوامل بدهند، به اين ترتيب كمترين خسارت بر مردم و كشور وارد شود.
چهارمين مرحله ساماندهي شهروندان است. در جنگها علاوه بر درگيريهاي خط مقدم، احتمال آسيب پذيري در شهرها در اثر بمباران و غيره ميباشد. رسانهها ميتوانند باساماندهي شهروندان سعي نمايند آسيب ديدگان در وضعيت بهتري قرار گيرند و در نتيجه تنش ناشي از جنگ براي شهروندان كمتر شود.
مرحله پنجم رسانهها بايد فرهنگ مقاومت، ايثار و شهادت را بين مردم ترويج نمايند تا به اين وسيله شهروندان با روحيه مضاعف در جبهههاي جنگ حضر شوند. نهايت سازندگي پس از جنگ است كه رسانههاي ايران در اين خصوص از خود ضعف نشان دادند.
پس از فعاليت ملي رسانهها نوبت به فعاليت برون مرزي ميرسد كه به دو دسته تقسيم ميشود. يكم جنگ تبليغاتي عليه دشمن است. رسانهها با استفاده از انواع تمهيدات و شگردهاي تبليغاتي سعي مينمايند روحيه فرماندهان، سربازان و شهروندان دشمن را تضعيف كرده در نتيجه آنها را مجبور به عقب نشيني از مواضع خود نمايند.
دوم ايفاي نقش در سطح بينالمللي است. كشورها عناصري منفك از جامعه جهاني نيستند لذا هرگونه كنش و واكنش آنها بايد با توجه به شرايط جهاني و منطقهاي انجام شود. در زمان جنگ رسانهها سعي ميكنند كه افكار عمومي جهاني و دولتمردان ديگر كشورها را بر عليه كشور مورد نظر تهييج نمايند. بهترين نمونه فعاليتهاي ضد جنگ رسانهها در سال 2003 بود كه سعي بر عدم شعلهوري جنگ امريكا و عراق بود كه متأسفانه نتيجه نيز نداد. اما بر خلاف آن رسانههاي امريكا توانستند رژيمي دژخيم از صدام در اذهان جهاني بسازند و توجيهي براي تهاجم به آن كشور مهيا سازند.
3-2 رسانهها و مديريت بحرانهاي تروريستي
هرچند عملياتهاي تروريستي برايند و نتيجه بحرانهاي سياسي ملي و فراملي ميباشد، اما بعلت اهميت يافتن آن پس از 11 سپتامبر 2001 و حمله امريكا و كشورهاي همسويش به افغانستان و عراق به بهانه نابودي تروريستها، ضروري ديده شد چند سطري نيز در خصوص رسانهها و تروريست آورده شود.
دونالد جي هاني: تروريسم عبارت است از نوعي تلاش حسابگرانه و عمدي (و ناگهاني) براي ايجاد وحشت از طريق عملي سمبليك كه متضمن به كارگيري يا ترساندن از نيرويي مهلك و غيرعادي با انگيزه تأثيرگذاري در راستاي يك هدف گروهي يا فردي است. (ستاري1380) براي اينكه بتوان فعاليتهاي تروريستي را از ديگر فعاليتهاي خشن متمايز ساخت، چند شاخص را ميتوان براي آن تعيين كرد كه در صورت وجود اين شاخصها، آن عمليات، عملياتي تروريستي خواهد بود.
1- تروريسم مشتمل بر كاربرد خشونت يا تهديد به خشونت است.
2- تروريسم پيشبيني نشدني است.
3- قربانيان تروريسم عمدتاً ارزش نمادين دارند.
4- تروريسم در پي تبليغات، جنگ رواني و نشر ايدهاي خاص است.
5- مشروعيت قانوني ندارد (دهشيري 1379،ص 8).
6- اهداف تروريسم سياسي يا ايدئولوژيكي است.
7- اهداف تروريسم برنامهريزي شده و از روي قصد است كه در آن افراد عادي و شهروندان بيگناه كشته ميشوند.
هرگاه عملياتي خشن شامل شاخصهاي مذكور باشد، ميتوان آن را عمليات تروريستي خواند و در غير اين صورت موارد خشن را ميتوان به جنگ، شورش، انقلاب، كودتا و … تعبير كرد.
اما علاوه بر ابزار خشونت، تروريسم نياز به ابزار مهمتري براي تبليغ خشونت دارد. در اين ميان رسانههاي همگاني از اصلي ترين آن به شمار مي آيد. شرايو استاوا (1380 ص281) ميگويد: «در عصر جديد، تروريسم رسانهها را در اختيار گرفته است. همان طور كه سياستمداران و بزرگان در دهكده جهاني به تبليغات نياز دارند، تروريستها نيز براي تبليغِ كار خود از رسانهها استفاده ميكنند. بنابر اعلان گروه ضربت دولت امريكا در مورد نقض قانون تروريسم؛ تروريسم امروزي از جهات مختلفي، پديده مستقيم رسانهها است». اهميت اين مسئله از آن روست كه تروريسم شيوهاي خاص از خشونت سياسي است كه با حمله كردن به تعداد كمي قرباني، درصدد تأثيرگذاري بر تعداد زيادي از مردم است. (صادقي1380 ص14)
پوشش اخبار تروريسم توسط رسانهها، مخاطرات زيادي به همراه دارد. «بيشترين نگراني درباره تأثير منفي پوشش رسانهاي ترورها به تقليد و تكرار آنها است.» (سورت1380 ص242) زماني كه يك عمليات تروريستي به وقوع پيوست، وظيفه رسانهها در انعكاس وقايع بايد چگونه باشد؟ آيا نحوه انعكاس وقايع تروريستي همانطور كه گفته شد، باعث تشديد اين نوع عمليات يا باعث كاهش آن ميشود؟ براي اينكه رسانهها بتوانند آگاهانه و با بصيرت به انعكاس اينگونه وقايع بپردازند، در ادامه مطالب در دو بخش بازدارندگي و تشديدكنندگي تروريسم، فهرستوار آورده ميشود.
الف) بازدارندگي رسانهها از عمليات تروريستي
1- تأكيد بر غيراخلاقي و غيرديني بودن اعمال تروريستي
2- انعكاس خسارات جاني و انساني وقايع
3- انعكاس خسارات رواني تروريسم
4- پخش نكردن ديدگاهها و انگيزههاي تروريستها
5- بررسي انگيزههاي واقعي تروريسم
ب) تشديد عمليات تروريستي توسط رسانهها
1- بزرگنمايي تأثيرات اجتماعي ترور
2- انعكاس مسببين ترور
3- تبليغ خطمشي و مرام تروريستها
4- استفاده از واژههايي كه تروريستها به كار ميبرند
5- مصاحبه با تروريستها
6) انتشار جزئياتي كه ممكن است به يك گروه تروريستي براي حمله كمك كند. (بليغ1380 ص45)
نتيجه گيري
مديريت بحران در برگيرنده هر تمهيدي براي پرهيز از بحران، جستجوي انديشمندانه بحران و خاتمه و مهار بحران در راستاي تأمين منافع ملي و .. است. مديريت بحران به نوعي تدبير استراتژيك دلالت ميدهد كه در فرايند آن محيطهاي داخلي و خارجي يك بحران مورد تحليل واقع شده، شناخت لازم كسب، مسير استراتژيك پايهگذاري و استراتژيهايي خلق ميشوند كه نخبگان را براي رسيدن به اهداف تعيين شده و تدبير شايسته بحران ياري رساند.
براي مديريت بحران مراحل خاص و منظمي وجود دارد كه رعايت آن روند الزامي است. سپس استراتژيهاي مديريت بحران بايد طراحي شود و براي عملي شدن و اجرايي شدن استراتژيها، نياز به تكنيكهاي مديريت بحران است كه برخي از اين تكنيكها عبارتند از تكنيكهاي رواني، چانهزني، پيش گيري، استقرار دولت بحران، جريان سازي و افزايش اعتبار.
استراتژيهاي رسانهاي مديريت بحران با توجه به سه عنصر 1- بحران 2- شرايط اجتماعي 3- رسانه، طراحي ميگردد. هر نوع تغيير در هريك از اين متغييرها، استراتژي جديدي را طلب مينمايد. البته هفت استراتژي ذيل پيشنهاد ميشود كه با تغييراتي، در اكثر بحرانها قابل استفاده است.
1- به منظور پرهيز از اوج گيري بيحاصل بحران و افزايش امكان و موقعيت هر يك از طرفين براي دستيابي به نتيجهي مطلوب از موقعيت بحراني، رسانهها بايد سعي نمايند طرفين درگير در بحران، هدفهاي خود را محدود كنند.
2- محدود كردن ابزارهاي زور و اهرمهاي فشار در مديريت بحرانها يكي ديگر از اصول است.
3- تهيه و ارسال اطلاعات به مثابه سازوكاري حمايتي جهت افزايش توانمنديهاي كارگزاران در درك ظرفيتها و پيچيدگيهاي موقعيت موجود
4- برنامهريزي رسانهاي شرايط اضطراري و توانمنديها براي مديريت بحران
5- رابط بودن بين طرفين منازعه، شهروندان و حاكميت و بالعكس
6- كسب مشروعيت براي كارگزاران مديريت بحران و برنامههاي آنها
7- از بين بردن يا پرهيز از پيش داوريها و پيش زمينههاي نامطلوب در طرفين
فهرست منابع
- استاواك شرايو (1380) مشكلات رسانههاي گروهي هندوستان در ارتباط با تروريسم، برگرفته از كتاب ارتباطات سياسي در عمل، نوشته ديويد.ال.پالتز، ترجمه مهدي شفقتي، انتشارات سروش
ـ بليغ، ناصر (1379) دستورالعمل برنامهسازي در راديو تلويزيون هنگكنگ؛ انتشارات اداره كل تحقيق و توسعه صدا سازمان صدا و سيما
ـ بليغ، ناصر(1380) دستورالعمل برنامهسازي در راديو تلويزيون انگلستان(BBC)، انتشارات اداره كل تحقيق و توسعه صدا سازمان صدا و سيما
-بيرو آلن (1370) فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه باقر ساروخاني، انتشارات كيهان، چ دوم
- پاي لوسين (1380)بحران مشروعيت، از كتاب «بحرانها و توالي در توسعه سياسي»، ترجمه غلامرضا خواجه سروي، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي
- تاجيك محمد رضا (1379) مديريت بحران، انتشارات فرهنگ گفتمان
- دهشيري محمدرضا (1379) كالبدشكافي تروريسم، انتشارات اداره كل پژوهش معاونت سياسي سازمان صداوسيما
- رابوي مارك و داژنه برنارد (1377) رسانهها، بحران و دموكراسي، ترجمه داود حيدري، انتشارات اداره كل پژوهش معاونت سياسي سازمان صداوسيما
- سبيلان اردستاني حسن (1386) راديو و مديريت بحران، انتشارات دفتر پژوهشهاي راديو و انتشارات طرح آينده
- ستاري سجاد (1380) كالبدشكافي تاريخي - تئوريك هندسه تروريسم (بخش نخست) اداره كل پژوهش معاونت سياسي سازمان صداوسيما.
- سورت راي (1380) ساخت اجتماعي جرم و خشونت به مثابه يك علت، ترجمه مهرداد فيروزبخت، فصلنامه پژوهش و سنجش، سال هشتم شماره 26 تابستان
سيف زاده سيد حسن (1368) نوسازي و دگرگوني جامعه، انتشارات سفير
- صادقي حسين (1380) تروريسم رسانهاي، روزنامه اطلاعات (15/7/1380)
- لاپالومبارا جوزف (1380) نفوذ بحران و ظرفيت حكومت، از كتاب «بحرانها و توالي در توسعه سياسي»، ترجمه غلامرضا خواجه سروي، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي
- موسي خاني مرتضي (1369) مديريت بحران، نشريه دانشكده علوم اداري و مديريت بازرگاني، شماره يازدهم
ـ نقش راديو تلويزيون در ايجاد امنيت و مقابله با اغتشاشات(1375)؛ انتشارات اداره كل پژوهش معاونت سياسي سازمان صدا و سيما
- يحيايي علي فريد (بي تا) بحران مشاركت و عوامل موثر بر آن، مجله فرهنگ مشاركت، شماره 12
تذكر: اين مقاله به صورت ويرايش و پالايش شده در منبع ذيل به چاپ رسيده است.
پژوهشنامه؛ شماره 33، رسانه و مديريت بحران (1)؛ پژوهشكده تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام
مهمترين ابزار مديريت بحران در عصر كنون، وسايل ارتباط جمعي است. امروزه كمتر بحران سياسي وجود دارد كه رسانهها در ايجاد يا كنترل آن نقش نداشته باشند.
مديريت بحران شامل سه مرحله زماني است: 1- قبل از بحران 2- در حين بحران 3- پس از بحران. در توضيح بايد گفت: بحرانهاي سياسي ارتجالاً و دفعتاً رخ نميدهند بلكه طي فرايند خاصي از حد كم و نامرئي شروع مي شوند و روز به روز بر حجم آن افزوده ميشود سپس در مقطع زماني در شكل بحران مرئي، تجلي پيدا ميكند. در اين مرحله است كه غير متخصصين نيز ميتوانند شرايط بحراني را درك نمايند، اما رسانههاي همگاني بعلت نوع تخصص خود، ميبايد فرايند و روند شكلگيري بحران را پيشتر از ديگران تشخيص دهند. در اين مرحله است كه رسانهها ميتوانند با گوشزد نمودن وضعيت منتج به بحران، تا حدود زيادي جلوي بروز بحران را گرفته و اجازه ندهند شرايط غير عادي و غير نرمال بوجود آيد.
مرحله دوم نقش و كاركرد رسانهها در زمان وقوع بحرانها است. رسانهها در اين مقطع رسانهها چند تأثير بر بحرانهاي سياسي دارند. اول اينكه با رفتاري علمي و عقلايي، بحران را به حداقل رسانند. دوم ميتوانند ميانجي عوامل بحران و گروههاي ذينفع در بحران شده و برخوردها را به حداقل برسانند. سوم رسانهها شرايط را براي جذب مخاطب و درآمد بيشتر مناسب ديده و به بحران و انعكاس آن دامن زنند و چهارم ميتوانند به عنوان يكي از منازعين بحران، وارد معركه شده و خواهان امتياز و سهم از بحران گردند.
مرحله سوم، پس از بحران ميباشد. تجربه نشان داده است بيشتر بحرانها پس از محو شدن مشخصات ظاهري، پيامدهاي ديگري به همراه دارند كه اين پيامدها به دو دسته تقسيم ميشوند.
اولين پيامد، عوارض بلند مدت بحران است كه اكثر اين پيامدها از نوع غير ملموس، غيرآشكار، باواسطه است، لذا رسانهها با تشخيص اينگونه پيامدهاي نامطلوب و ناخواسته ميتوانند عوارض بحرانهاي بعدي را بكاهند.
دومين پيامد، احتمال بازگشت به وضعيت قبلي يا همان وضعيت بحران است. رسانهها در صورت آگاهي از ارتجاعي بودن وضعيت پس از بحران، ميتوانند اين وضعيت را تعديل نموده و آثار بازگشتي پس از بحران را به صفر نزديك سازند. در ادامه به برخي تعاريف و سپس نقش رسانهها در كنتل بحران پرداخته ميشود.
بخش اول: تعاريف
1-1 بحران
بحران Crisis از ريشه يوناني در معناي جوركردن، قضاوت، لحظه حساس و مشاجره گرفته شده است. بحران به معناي تغيير ناگهاني است كه در جريان يك بيماري پديد ميآيد و صفت ويژه آن معمولاً بروز حوادث و وخامت است. در معناي مجازي، شرايط و اوضاع يا دوراني خطرناك و فاقد اطمينان را ميرساند. بحران، حالت و فرايندي است كه با آن تعادل ناپديد ميشود و از انتقالي نسبتاً اجتناب ناپذير به سوي شرايط و اوضاعي ديگر خبر ميدهد. (بيرو 1370 ص73)
مينزبرگ و همكارانش معتقدند كه بحران در اثر وقوع فوري، ناگهاني و غير منتظره حوادث و يا اتفاق بوجود ميآيد كه توجه فوري و فوتي به آن براي اخذ تصميمي فوري ضروري است. در تعريف ديگر، بحران چنين بيان شده است؛ هرگاه در مسير تحقق اهداف از پيش طراحي شده، حالت پيش بيني نشدهاي رخ دهد كه انتظارات و مطلوبهاي ديگر ما را متأثر سازد يك بحران روي نموده است. (موسي خاني 1369 ص14)
براي بحران تعاريف زياد ديگري نيز آورده شده است كه وجه مشترك همه آنها، تهديد وضعيت موجود بوده و تفارق آنها در شرايط فرعي هر وضعيت است. محمد رضا تاجيك در كتاب «مديريت بحران» به اين مقوله از ديد سيستمي نگريسته و ميگويد: از منظر سيستمي بحران به وضعيتي اطلاق ميگردد كه نظم سيستم اصلي يا قسمتهايي از آن [سيستم فرعي] را مختل كرده و پايداري آن را برهم زند. (تاجيك 1379 ص61)
البته بحران يك امر نسبي است، پيتر بروك در اين خصوص ميگويد: بحرانها در جهان زيست نميكنند، آنها در گفتمان زيست ميكنند. بحرانها رويدادهاي واقعي نيستند بلكه ارزيابيهاي اهميت آن چيزها هستند كه دارد اتفاق ميافتد. بحرانها شناخت و آگاهي ويژهاند كه به برداشتها از اختلال در وضعيتهاي موجود وابستهاند كه به دگرگونيهاي ناگهاني و غيره منتظره كه پرداختن به آنها دشوار است، ميانجامد. بحرانها را نميتوان ديد چون آنها ساختارهاي نظامهاي ارزشي هستند. بحرانها، رويدادهايي هستند كه با نظامهاي الزامات كنشها كه تصور ميشود پيامدهاي ناخوشايند رويدادها را از ميان ميبرند ارتباط دارند.
به بيان ديگر ميتوان گفت بحرانها شكلهاي خاصي از گفتمان هستند كه بر پايه و اساس رمزهاي مشخص شكل ميگيرند. اين رمزها گاهي از رويدادهاي گذشته را با پيش بينيهاي مشخصي از پيامدهاي قريب الوقوع يا آتي تركيب ميكنند و به اين ترتيب بحرانها را از رويدادهاي فاجعه آميز تميز ميدهند و آنها را در مقايسه با حوادث صرفاً فاجعه آميز به مشكلات جامعه شناختي پيچيدهتري تبديل ميكنند. (رابوي 1377 ص210)
1-2 بحران سياسي
بحران سياسي، بحران مشروعيت نظام حاكم است آنگاه كه نخبگان سياسي يك جامعه استعداد و قابليت توليد و بازتوليد ارتباطات و مناسبات مبتني بر اعتماد و مقبوليت خود را از دست ميدهند و سيستم دچار ناكارآمدي مي شود، بحران حادث ميشود. (تاجيك 1379 ص28)
لوسين دبليو پاي بحرانهاي سياسي را به پنج دسته تقسيم ميكند:
1- بحران هويت Identity
2- بحران مشروعيت Legitimacy
3- بحران مشاركت Participation
4- بحران نفوذ Penetration
5- بحران توزيع Distribution (سيف زاده 1368 ص173)
بحران هويت وقتي رخ ميدهد كه يك جامعه دريابد كه آنچه را كه تاكنون بطور دربست و بي چون و چرا به عنوان تعاريف فيزيكي و روانشناسانه «خود جمعي»اش پذيرفته است تحت شرايط تاريخي جديد ديگر قابل پذيرش نيست. براي اينكه نظام سياسي بر اساس تغيير در قلمرو، شدت، اشكال ساختاري يا رويدادي، خود به سطحي جديد از عملكرد دست يابد، ضروري است كه مشاركت كنندگان در نظام را از نو تعريف كنند، كي هستند و چگونه با كليه ديگر نظامهاي سياسي يا اجتماعي تفاوت دارند.
نيروهاي تدريجي و غير مهيجي مانند گسترش ارتباطات جهاني، ميتوانند بنيان هويت يك جامعه سابقاً منزوي را با آگاهسازي مردم آن جامعه از يك دنياي كاملاً نوين از اقدام سياسي متزلزل سازند. بدين ترتيب بحران هويت مرحلهاي از رشد است كه نظام سياسي به هنگام تغيير اساسي اشكال اصلي آن، بالاجبار بايد تجربه نمايد. بحران هويت نشانه رشد و تغيير است نه علامت ضعف و ناهنجاري.
چهار شكل اصلي از بحران هويت وجود دارد: اولين نوع بحران مزبور به احساسات مربوط به سرزمين و رابط فضاي جغرافيايي با احساسات ناسيوناليستي ارتباط مييابد. دومين شكل آن وقتي رخ ميدهد كه ساختار اجتماعي و به ويژه تقسيمات طبقاتي چنان گسترش يابد كه مانع وحدت ملي گردد. سومين صورت آن با تعارض بين هويتهاي فراملي و تعهد به يك هويت ملي مشترك سروكار دارد. چهارمين شكل بحران هويت در اثر پيامدهاي روانشناسانه تغيير اجتماعي سريع و احساسات دوگانه نسبت به بيگانگان ايجاد ميشود. (پاي 1380 صص170و 171)
دومين شاخص بحرانهاي سياسي، بحران مشروعيت است. بحران مشروعيت، به شكل خاصي به فشارهاي موجود بين برابري و ظرفيت در نشانگان توسعه ارتباط دارد. از آنجا كه مشروعيت خصيصهاي از نظام سياسي است، به شكل خاصي با عملكرد ساختار حكومتي در ارتباط نزديك است. بنابراين در تعيين ظرفيت نظام نقش اساسي دارد. به عبارت ديگر، پذيرش و تأييد مشروعيت با مردم است، و اين امر احتمالاً آنگاه تحقق مييابد كه به نظر رسد زمامداران به اصول برابري احترام گذاشته و تمايزات را تنها به عنوان واقعيت اشكال مناسب انفكاك تلقي ميكنند. بنابراين تمامي پيشرفتهاي حاصل در نشانگان توسعه، همراه با تغييرات پيوسته در روابط بين برابري، ظرفيت و انفكاك ساختاري احتمالاً واكنشي را ايجاد خواهد كرد كه بر مشروعيت تأثير گذاشته و ميتواند بحران بزرگي را موجب شود.
نفس ارتباط مشروعيت با ظرفيت اجرايي نظام و احساس مردم نسبت به اقتدار، بيانگر اين مطلب است كه هريك از چهار بحران ديگر اعم از هويت، مشاركت، نفوذ و يا توزيع در نهايت ميتوانند به بحران مشروعيت منجر شوند، چرا كه تمامي بحرانها به نحوي مشروعيت يك نظام را زير سوال ميبرند. (پاي 1380 ص208)
سومين شاخص بحران سياسي، بحران مشاركت سياسي است. مايرون وينر ميگويد: گذار از پادشاهي به جمهوري، از حكومت استعماري به حكومت مستقل، از نظام بدون حزب به نظام حزبي، از حق رأي انحصاري به حق رأي عمومي و از حكومت استبدادي به مردمسالاري همگي بيانگر مناسبات جديدي بين ملت و دولت واشكال جديدي از مشاركت سياسي هستند. (پاي 1380 ص239)
بحران مشاركت به شرايطي گفته ميشود كه ضمن آن خواستههاي برابري طلبانه و تساوي خواهانه اقشار تازه تحرك يافته اجتماعي از ناحيه دولت سالاران و نخبگان حاكم مورد پذيرش واقع نميشود و نيز كشمكشي است به هنگامي كه نخبگان فرمانروا درخواست يا رفتار افراد و گروهها را در امر مشاركت سياسي نامشروع قلمداد كنند و همچنين به وضعيت و حالتي تعبير ميگردد كه ادارههاي مشاركت طلبانه و تقاضاهاي مداخله جويانه عمومي با ساختارهاي سياسي، اداري، حقوقي، عرفي و سنتي حاكم بر جامعه كه ويژگي تمركز و استبدادي برخوردار هستند در تضاد ناهمگوني قرار گيرند. (يحيايي ص16)
چهارمين شاخص؛ بحران نفوذ است. جوزف لاپالومبارا در اين خصوص ميگويد: بطور مشابه، وقتي آن قسمت از منابعي كه يك ملت بايد بطور گسترده به نفوذ خود اختصاص ميدهد، محدود شود و ديگر فعاليتهاي آن، ملت را به خطر اندازد نوعي بحران نفوذ وجود خواهد داشت. در جايي كه مشروعيت [آسيبپذير يا مستحكم] حكومت ملي تهديد شود مسأله منابع مذبور واكنشي زنجيرهاي را موجب خواهد شد. از لحاظ تحليلي آنچه بحران نفوذ را از ديگر بحرانها متمايز ميسازد، آن است كه اين بحران ميتواند با فشارهاي وارده بر نخبگان براي ايجاد تعديلهاي نهادي يا نوآوريهايي در طيف توأم باشد. (لاپالومبارا1380 ص314)
نهايت پنجمين شاخص؛ بحران توزيع ميباشد. مرتضي نعمتي در اين رابطه ميگويد: يكي از كاركردهاي حكومت چهره عمومي آن است. چهره عمومي به اين معنا است كه قدرت سياسي توانايي توزيع مناسب امكانات بين گروههاي مختلف جامعه را داشته باشد و تمامي گروهها از دسترسي به امكانات ابراز رضايت نمايند. امكانات و منابع در يك جامعه تمامي حوزههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و ارزشي را دربر ميگيرد و تنها به منابع مادي محدود نميشود.
بحران توزيع زماني بروز پيدا ميكند كه دولت منابع موجود را به نحو صحيح و عادلانه توزيع ننمايد و اختلاف بين گروهها، طبقات يا دستجات در دريافت منابع و امكانات وجود داشته باشد. بطور مثال توزيع ناعادلانه منابع اقتصادي باعث ايجاد فاصله طبقاتي ميشود و يا توزيع نابرابر امكانات سياسي باعث نارضايتي سياسي در بين احزاب و جناحهاي سياسي ميشود. زماني كه اين توزيع امكانات و منابع حساسيت عمومي را بر انگيزد در آن زمان بحران توزيع عامل مهمي در بحران سياسي كلان خواهد بود.
خاطر نشان ميشود برخي بحرانهاي امنيتي را نيز به عنوان بحرانهاي سياسي برميشمارند كه به دو دسته داخلي و خارجي تقسيم مي شوند. بحرانهاي امنيتي داخلي، به براندازي حاكميت از درون اشاره دارد كه شامل هشت نوع ميباشد.
1- گسترش دامنه مناقشات و اختلاف مين مسئولين و نخبگان تصميم ساز
2- بروز نارضايتي ميان نيروهاي نظامي و نهادهاي ديگر
3- افزايش اعتبار برخي گروههاي اپوزيسيون در ميان مردم (درمقابل كاهش اعتبار گروههاي پوزيسيون)
4- فعال شدن و تشديد اقدامات گروههاي برانداز
5- گسترش اقدامات تروريستي
6- فعال شدن ساير شكافهاي اجتماعي، سياسي، فرهنگي و قومي و...
7 افزايش تظاهرات ضد دولتي
8- سرايت بحران از عرصه ملي به گستره فراملي (تاجيك 379 ص78)
بحرانهاي امنيتي خارجي، بحرانهايي است كه باعث تهديد يك كشور توسط بيگانگان ميباشد اين نوع بحرانها خود نيز در يك طيف از بحرانهاي كم مانند مناقشات اقتصادي و بازرگاني بين كشورها شروع و تا شديدترين نوع آن كه جنگ باشد قرار ميگيرند. (سبيلان 1386 ص18)
بخش دوم: رسانهها و مديريت بحران
1-2 رسانهها و مديريت بحرانهاي سياسي داخلي
نقش رسانهها در بحرانهاي سياسي مشكلتر و غامضتر از برخورد با بحرانهاي ديگر است. زيرا رسانهها در ايجاد برخي بحرانهاي سياسي نقش اصلي و اساسي را ايفا ميكنند. به اين معنا كه رسانهها آگاهي شهروندان در خصوص مسائل سياسي و وجود نظامهاي سياسي بهتر و كارامدتر را بالا ميبرند و در عين حال نقاط ضعف نظامهاي سياسي موجود را در معرض نمايش قرار ميدهند. اين امر و مقايسه آن در ذهن شهروندان عامل اصلي ايجاد بحرانهاي سياسي محسوب ميشود. به اين ترتيب انتظارات و توقعات شهروندان از حاكميت روز افزون شده ولي دولتها و نظامهاي سياسي توان انطباق با اين توقعات را ندارند و اين فاصله بين شهروندان و نظامهاي سياسي، بحران سياسي محسوب ميشود. البته مواردي همچون بحران توزيع، شايد در ظاهر به رسانهها مربوط نباشد و تمامي مسئوليت عدم توزيع بر عهده حاكميت باشد. ولي در گذشته، اين انتظار كه بايد همگان به يك اندازه از منافع دولت بهرهمند يا در آن سهيم گردند وجود نداشت و اين ناشي از ايجاد نگرشي است كه رسانهها آن را بوجود آوردهاند.
مطالب مذكور به اين معنا نيست كه براي رفع بحران، بايد جلوي رسانهها يا اطلاعرساني و آگاهي بخشي آنها گرفته شود، كاري كه اكثر كشورهاي عقب مانده و غير دموكراتيك انجام ميدهند، و تصور مينمايند با اين عمل ميتوانند به شيوه مرسوم خود، در آينده نيز كشور را اداره نمايند. بلكه راه حل اين است كه رسانههاي همگاني ميبايد اطلاعات و آگاهي را يك به يك وارد عرصه عمومي سازند و تا زماني كه آنها نهادينه نشدهاند به ورود اطلاعات جديدتر نپردازند، به اين ترتيب آرام آرام و بدون وارد كردن شوك به جامعه، تغيير و تحولات را ايجاد نمايند. بر فرض اگر موضوع مشاركت مطرح است به اين نحو نباشد كه شهروندان تصور نمايند بدون داشتن آگاهي و مهارت لازم، ميتوانند در امور سياسي مشاركت كنند. در اين خصوص ميتوان به اظهار نظرهاي عوامانه در خصوص مسائل پيچيده اقتصادي اشاره كرد كه حتي از توان كارشناسان آن حوزه نيز خارج است.
اما زماني كه بحرانهاي سياسي شكل گرفتند وظيفه رسانهها چيست؟ همانند ديگر بحرانها رسانهها بايد اصل و منشأ بحران را جستجو كنند، همانطور كه آمد بحران سياسي انواع گوناگوني دارد و لذا منشأ شكلگيري آنها نيز متفاوت ميباشد. سپس بايد راهكارهاي رسانهاي آشتي بين شهروندان يا ذينفعان و حاكميت را انتخاب، تا سطح كارآمدي حاكميت را به سطح انتظارات شهروندان نزديك شود.
خاطر نشان ميشود كه در برخي مواقع مسئولين سياسي واقف به پيامدهاي بحرانها نيستند. اين تصور باعث ميشود آنها بجاي بالا بردن كارآيي خود، در صدد تثبيت وضعيت موجود برآيند. در اين مواقع رسانهها ميتوانند با نشان دادن نمونههاي مشابه در كشورها يا تاريخ، و همچنين مصاحبه با كارشناسان و خبرگان سياسي و مديريت، مسئولين را به اهميت موضوع واقف سازند.
اما ارائه راهحل كه مورد توافق همگان باشد از بزرگترين مشكلات در مديريت بحران و رسانهها است. اصولاً رسانهها بطور ذاتي به سمت تكثرگرايي ميل ميكنند ولي مسئولين سياسي به سمت تمركزگرايي و تكگفتاري پيش ميروند، اين امر در اكثر مواقع به درگيري بين رسانهها و حاكميتمنجر ميگردد، لذا رسانهها در مديريت بحرانهاي سياسي با در نظر داشتن اين پارامتر، بايد برنامههاي خود را تنظيم نمايند تا در گيرودار بحران، به سوگيري و طرفداري از يك طيف متهم نگردند.
مرحله بعدي نزديك سازي ذينفعان سياسي و حاكميت است. در خيلي از مواقع در بحرانهاي سياسي، شهروندان از توان و امكانات حاكميت تصور غلط و ناصوابي در ذهن دارند كه اين تصور در اثر تبليغات ناصحيح حاكميت به سهو و يا توسط رقبا به عمد ايجاد ميگردد در نتيجه اين تصورات غلط، شهروندان انتظارات بيش از حد و توان دولتها پيدا مينمايند. بطور مثال در كشور ايران همه شهروندان توقع دارند دولتها همه امور آنها را اعم از اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، شهري و حتي ازدواج را نيز ساماندهي نمايد. در صورتي كه اين امور از عهده هيچ دولتي بر نميآيد و به جز جوامع سوسياليستي كه اينطور ادعاهايي داشتند و همگي نيز شكست خوردند مصداقي نميتوان يافت. لذا رسانهها بايد تصورات شهروندان را از حاكميت اصلاح نمايند. البته تصور حاكميت نيز بايد از شهروندان تصحيح شود. به اين مفهوم كه شهروندان نيز در هر زمان داراي انتظارات و توقعات برحقي هستند كه نميتوان از آنها چشم پوشيد اما بعلت ازدياد توقعات، حاكميتهاي به دنبال برآوردن انتظارات با اولويت پايينتر و كم هزينهتر برميآيند و اولويتهاي اساسي را ناديده ميگيرند. در اين مواقع نيز رسانهها ميتوانند خواستهاي واقعي و اساسي شهروندان را به نمايش گذارند، به اين ترتيب آشتي و همفكري بين شهروندان و حاكميت ايجاد نمايند.
بازنمايي بحرانها به عنوان خبر، مرحله بعدي در فرايند مديريت بحران است. رسانهها ميتوانند بحرانها را به انحاي گوناگون به تصوير كشند، با توجه به اينكه بحرانهاي سياسي از حساسيت زيادي برخوردار است و هميشه منافع عدهاي را به خطر مياندازد لذا ضروري است در اينگونه مواقع رسانهها در بازنمايي خود بيشتر به جنبههاي اطلاع رساني بپردازند و كمتر به جنبه هاي تبليغي و احتمالاً شيوههايي براي جذب مخاطب روي آورند. در بازنمايي رسانهها بايد خبرها را بصورت «سخت خبر» و بدور از تحليل و تفسير منتشر سازند، و تحليل و تفسير را در برنامههايي جداگانه ارائه نمايند. در بحرانهاي سياسي بايد از عوام زدگي و مصاحبه با غير كارشناسان [شهروندان] جداً پرهيز شود و ديگر اينكه هر دو طرف قضيه به يك اندازه پوشش خبري داده شوند در اين مرحله هرگونه انگ سوگيري به رسانه، باعث تشديد بحران شده شده و رسانه قدرت مديريت و ميانجيگري را از دست خواهد داد.
ميانجيگري بين شهروندان [ذينفعان] و نظام حاكم يكي ديگر از نقشهاي رسانهها در مديريت بحرانهاي سياسي است. امروزه حاكميتها بدون استفاده از رسانهها نميتوانند با شهروندان ارتباط برقرار سازند. لذا ضروري است رسانهها بين خواستهاي معقول شهروندان و امتيازاتي را كه حاكميت اعطا مينمايد ارتباط برقرار سازد و در عين حال شرايطي را مهيا سازد كه اين دو نيز بتوانند به صورت رو در رو به چانهزني براي حل اختلافات بپردازند كه نتيجه آن رفع مشكل و ايجاد آرامش خواهد بود.
نهايت مرحلهاي ميرسد كه بحران سياسي علناً خود را در قالب تظاهرات و شورشها به نمايش ميگذارد و ديگر امكان مديريت به شيوههاي گذشته امكان پذير نميگردد و در عين حال نيز رسانهها نمي توانند به سكوت خبري به پردازند زيرا در عصر ارتباطات و تكثر رسانهاي اگر رسانههاي ملي نيز سكوت كنند رسانههاي فراملي خلاء اطلاعاتي آنها را براي شهروندان پر خواهند كرد. حال چه بايد كرد؟ تجربههاي كشورهاي ديگر در خصوص پوشش خبري آشوبها بيانگر موارد ذيل است كه هرچند تمامي اين گزينهها مورد تأييد نگارنده مقاله نيست اما آگاهي از تمامي آنها لازم و ضروري مينمايد.
1ـ مخاطبان خود را روشن كنيد. شما براي مخاطبان ناظر اثرگذار خبر ميگوييد.
2ـ حتيالمقدور خبر را در لابهلاي برنامههاي تحليل خبري، مصاحبهها يا در خلال برنامه سياسي مستقل ارائه دهيد.
3ـ بستر تحليل شما بايد واقعي، معتبر و مربوط به موضوع باشد.
4ـ تحليلها، تفسيرها و خبرها بايد به موقع ارائه شود. (به موقع يعني در جاي خود نه زود، هرچند كه تفاسير شما بايد از ديگر مراكز خبري زودتر ارائه شود).
5ـ از اصطلاحات مثبت استفاده كنيد. بايد محتاط بود كه مخاطبان احساس توهين نكنند، سعي كنيد مخاطبان را عصباني نكنيد.
6ـ سعي كنيد هدف اغتشاش را به عنوان هدفي كه با ابزارهاي قانوني دست يافتني است معرفي كنيد.
7ـ سعي كنيد رابطه هدف اغتشاش را با رفتار آشوبگرانه قطع كنيد. يعني هدف آنها را در تضاد با آشوبگري معرفي كنيد.
8ـ ساعت پخش خبر بايد به دقت انتخاب شود، اخبار نيمروزي و صبحگاهي كه بيشتر شهروندان بيننده و شنونده آن هستند براي پخش مستقيم اغتشاش مناسب نيست. ضمناً پخش خبر در ساعتهاي آخر روز، امكان پيوستن شهروندان به اغتشاش را كاهش ميدهد.
9ـ توجه داشته باشيد كه بسياري از شهروندان تنها با تيتر خبر قضاوت ميكنند، لذا در تنظيم تيتر و سرخط خبر، دقت لازم و كافي داشته باشيد.
10ـ در مصاحبهها، سؤالات موضوع اغتشاش بر اساس يك سناريوي از پيش تعيين شده مشخص گردد. ....
11ـ ....
12ـ اجازه دهيد اغتشاشگران از دشمنان سياسي فراملي اظهار تنفر كنند، تا رفتار آنها، رفتاري بر خلاف اصول سياسي نظام كشور هدف تلقي نگردد. در تنظيم گزارش اغتشاش تصاوير و بياناتي كه نشان دهد شورش شكل ضد نظام كشور هدف ندارد، مورد تأكيد شما قرار گيرد.
13ـ با ايجاد انفعال در مصاحبه شوندگان ميتوان راهحلهاي منطقي را پيشنهاد كرد.
14ـ ....
15ـ در مقابل رفتار زشت و كلمات ركيك اغتشاشگران، خويشتنداري، منطق و ادب داشته باشيد، مخاطبان، شما را ناخودآگاه در مقابل بيادبي اغتشاشگران قرار خواهند داد، ...
16ـ در تهيه مصاحبهها دقت كنيد در اجتماعاتي كه ابتكار عمل را از مصاحبهگر ميستانند قرار نگيريد. بهتر است مصاحبه كمي دورتر از اغتشاش باشد، ولي اغتشاش در معرض ديد يا شنيد قرار گيرد. ...
17ـ طبقه مخاطبان خود را در نظر داشته باشيد و طبقه خاصي را مورد خطاب قرار دهيد.
18ـ كلمات را متناسب با فهم و در چارچوب ذهني شهروندان كشور هدف به كار ببريد.
19ـ بر پايه اطلاعات لحظه به لحظهاي كه دربارة نگرشهاي گروه شهروندان داريد، مصاحبه كنيد.
20ـ نامها و رويدادهايي را به كار ببريد كه براي شهروندان ـ آشناست و نزد آنان اعتبار دارد.
21ـ از خصومت آشكار بپرهيزيد.
22ـ .....
(نقش راديو و تلويزيون در ايجاد امنيت و مقابله با اغتشاش 1375 ص 72 تا 74)
23ـ مراقب افراد يا گروههايي باشيد كه در مقابل دوربين يا ميكروفون نقش بازي ميكنند.
24ـ از آشوبگران و تظاهراتكنندگان چيزي نخواهيد كه منجر به آن پديده شود.
25ـ تصميم به پخش يك گزارش [ناآرامي] بايد مبتني بر اهميت آن واقعه، اعتراض يا تظاهرات باشد نه صداها و تصاويري كه ميتوان در جريان آن به دست آورد (حتي در خبرهاي خارجي) (بليغ 1379 ص 33 و 34).
26ـ پوشش خبري تظاهراتها بايد با ديدگاهي جامع و بيطرفانه صورت گيرد.
27ـ از قرار دادن دوربين در يك سمت خاص اجتناب كنيد. هرچند گاهي به دلايل صرفاً عملي يا امنيتي، چنين كاري ناگزير خواهد بود.(بليغ 1380 ص 135).
2-2 رسانهها و مديريت بحرانهاي فراملي
بحران هاي فراملي و بينالمللي تنها به لحاظ جغرافيايي تقسيم مي شوند ولي از لحاظ موضوعي نيز ميتوانند خود انواع بحرانها مانند محيط زيست، اقتصادي، جنگهاي منطقهاي و جهاني و غيره را شامل شود، كه در اين مجال امكان توصيف همه آنها وجود ندارد. در اين قسمت منظور از بحرانهاي فراملي مختص به بحرانهاي بين كشورها مانند جنگها شده است.
در زمان وقوع جنگها رسانهها ديگر حالت بيطرف و عينيتگرا ندارند لذا دشمن خارجي، دشمن آنها نيز محسوب شده و تمامي سعي و تلاش رسانه همچون ديگر اركان جامعه براي منكوب دشمن و بسيج شهروندان ميباشد. در نتيجه رسانهها در دو حوزه داخلي و خارجي ايفاي نقش ميكنند.
در حوزه داخلي رسانهها با تهييج عمومي، شهروندان را آماده نبرد با دشمنان ميسازند. به اين ترتيب نيرو و امكانات لازم براي استفاده در جبهههاي نبرد مهيا ميشود. دومين مرحله هماهنگي بين مسئولان جنگ و شهروندان است. اصولاً مديران جنگ نيازها و خواستههايي دارند كه اين نيازها و خواستهها توسط مردم پشتيباني ميشود. سوم آموزشهاي لازم در برخورد با عوامل دشمن اعم از فيزيكي مانند بمبارانها و هم غير فيزيكي مانند جنگ تبليغاتي دشمن است. رسانهها ميتوانند آموزشهاي لازم را به شهروندان در برخورد با اين عوامل بدهند، به اين ترتيب كمترين خسارت بر مردم و كشور وارد شود.
چهارمين مرحله ساماندهي شهروندان است. در جنگها علاوه بر درگيريهاي خط مقدم، احتمال آسيب پذيري در شهرها در اثر بمباران و غيره ميباشد. رسانهها ميتوانند باساماندهي شهروندان سعي نمايند آسيب ديدگان در وضعيت بهتري قرار گيرند و در نتيجه تنش ناشي از جنگ براي شهروندان كمتر شود.
مرحله پنجم رسانهها بايد فرهنگ مقاومت، ايثار و شهادت را بين مردم ترويج نمايند تا به اين وسيله شهروندان با روحيه مضاعف در جبهههاي جنگ حضر شوند. نهايت سازندگي پس از جنگ است كه رسانههاي ايران در اين خصوص از خود ضعف نشان دادند.
پس از فعاليت ملي رسانهها نوبت به فعاليت برون مرزي ميرسد كه به دو دسته تقسيم ميشود. يكم جنگ تبليغاتي عليه دشمن است. رسانهها با استفاده از انواع تمهيدات و شگردهاي تبليغاتي سعي مينمايند روحيه فرماندهان، سربازان و شهروندان دشمن را تضعيف كرده در نتيجه آنها را مجبور به عقب نشيني از مواضع خود نمايند.
دوم ايفاي نقش در سطح بينالمللي است. كشورها عناصري منفك از جامعه جهاني نيستند لذا هرگونه كنش و واكنش آنها بايد با توجه به شرايط جهاني و منطقهاي انجام شود. در زمان جنگ رسانهها سعي ميكنند كه افكار عمومي جهاني و دولتمردان ديگر كشورها را بر عليه كشور مورد نظر تهييج نمايند. بهترين نمونه فعاليتهاي ضد جنگ رسانهها در سال 2003 بود كه سعي بر عدم شعلهوري جنگ امريكا و عراق بود كه متأسفانه نتيجه نيز نداد. اما بر خلاف آن رسانههاي امريكا توانستند رژيمي دژخيم از صدام در اذهان جهاني بسازند و توجيهي براي تهاجم به آن كشور مهيا سازند.
3-2 رسانهها و مديريت بحرانهاي تروريستي
هرچند عملياتهاي تروريستي برايند و نتيجه بحرانهاي سياسي ملي و فراملي ميباشد، اما بعلت اهميت يافتن آن پس از 11 سپتامبر 2001 و حمله امريكا و كشورهاي همسويش به افغانستان و عراق به بهانه نابودي تروريستها، ضروري ديده شد چند سطري نيز در خصوص رسانهها و تروريست آورده شود.
دونالد جي هاني: تروريسم عبارت است از نوعي تلاش حسابگرانه و عمدي (و ناگهاني) براي ايجاد وحشت از طريق عملي سمبليك كه متضمن به كارگيري يا ترساندن از نيرويي مهلك و غيرعادي با انگيزه تأثيرگذاري در راستاي يك هدف گروهي يا فردي است. (ستاري1380) براي اينكه بتوان فعاليتهاي تروريستي را از ديگر فعاليتهاي خشن متمايز ساخت، چند شاخص را ميتوان براي آن تعيين كرد كه در صورت وجود اين شاخصها، آن عمليات، عملياتي تروريستي خواهد بود.
1- تروريسم مشتمل بر كاربرد خشونت يا تهديد به خشونت است.
2- تروريسم پيشبيني نشدني است.
3- قربانيان تروريسم عمدتاً ارزش نمادين دارند.
4- تروريسم در پي تبليغات، جنگ رواني و نشر ايدهاي خاص است.
5- مشروعيت قانوني ندارد (دهشيري 1379،ص 8).
6- اهداف تروريسم سياسي يا ايدئولوژيكي است.
7- اهداف تروريسم برنامهريزي شده و از روي قصد است كه در آن افراد عادي و شهروندان بيگناه كشته ميشوند.
هرگاه عملياتي خشن شامل شاخصهاي مذكور باشد، ميتوان آن را عمليات تروريستي خواند و در غير اين صورت موارد خشن را ميتوان به جنگ، شورش، انقلاب، كودتا و … تعبير كرد.
اما علاوه بر ابزار خشونت، تروريسم نياز به ابزار مهمتري براي تبليغ خشونت دارد. در اين ميان رسانههاي همگاني از اصلي ترين آن به شمار مي آيد. شرايو استاوا (1380 ص281) ميگويد: «در عصر جديد، تروريسم رسانهها را در اختيار گرفته است. همان طور كه سياستمداران و بزرگان در دهكده جهاني به تبليغات نياز دارند، تروريستها نيز براي تبليغِ كار خود از رسانهها استفاده ميكنند. بنابر اعلان گروه ضربت دولت امريكا در مورد نقض قانون تروريسم؛ تروريسم امروزي از جهات مختلفي، پديده مستقيم رسانهها است». اهميت اين مسئله از آن روست كه تروريسم شيوهاي خاص از خشونت سياسي است كه با حمله كردن به تعداد كمي قرباني، درصدد تأثيرگذاري بر تعداد زيادي از مردم است. (صادقي1380 ص14)
پوشش اخبار تروريسم توسط رسانهها، مخاطرات زيادي به همراه دارد. «بيشترين نگراني درباره تأثير منفي پوشش رسانهاي ترورها به تقليد و تكرار آنها است.» (سورت1380 ص242) زماني كه يك عمليات تروريستي به وقوع پيوست، وظيفه رسانهها در انعكاس وقايع بايد چگونه باشد؟ آيا نحوه انعكاس وقايع تروريستي همانطور كه گفته شد، باعث تشديد اين نوع عمليات يا باعث كاهش آن ميشود؟ براي اينكه رسانهها بتوانند آگاهانه و با بصيرت به انعكاس اينگونه وقايع بپردازند، در ادامه مطالب در دو بخش بازدارندگي و تشديدكنندگي تروريسم، فهرستوار آورده ميشود.
الف) بازدارندگي رسانهها از عمليات تروريستي
1- تأكيد بر غيراخلاقي و غيرديني بودن اعمال تروريستي
2- انعكاس خسارات جاني و انساني وقايع
3- انعكاس خسارات رواني تروريسم
4- پخش نكردن ديدگاهها و انگيزههاي تروريستها
5- بررسي انگيزههاي واقعي تروريسم
ب) تشديد عمليات تروريستي توسط رسانهها
1- بزرگنمايي تأثيرات اجتماعي ترور
2- انعكاس مسببين ترور
3- تبليغ خطمشي و مرام تروريستها
4- استفاده از واژههايي كه تروريستها به كار ميبرند
5- مصاحبه با تروريستها
6) انتشار جزئياتي كه ممكن است به يك گروه تروريستي براي حمله كمك كند. (بليغ1380 ص45)
نتيجه گيري
مديريت بحران در برگيرنده هر تمهيدي براي پرهيز از بحران، جستجوي انديشمندانه بحران و خاتمه و مهار بحران در راستاي تأمين منافع ملي و .. است. مديريت بحران به نوعي تدبير استراتژيك دلالت ميدهد كه در فرايند آن محيطهاي داخلي و خارجي يك بحران مورد تحليل واقع شده، شناخت لازم كسب، مسير استراتژيك پايهگذاري و استراتژيهايي خلق ميشوند كه نخبگان را براي رسيدن به اهداف تعيين شده و تدبير شايسته بحران ياري رساند.
براي مديريت بحران مراحل خاص و منظمي وجود دارد كه رعايت آن روند الزامي است. سپس استراتژيهاي مديريت بحران بايد طراحي شود و براي عملي شدن و اجرايي شدن استراتژيها، نياز به تكنيكهاي مديريت بحران است كه برخي از اين تكنيكها عبارتند از تكنيكهاي رواني، چانهزني، پيش گيري، استقرار دولت بحران، جريان سازي و افزايش اعتبار.
استراتژيهاي رسانهاي مديريت بحران با توجه به سه عنصر 1- بحران 2- شرايط اجتماعي 3- رسانه، طراحي ميگردد. هر نوع تغيير در هريك از اين متغييرها، استراتژي جديدي را طلب مينمايد. البته هفت استراتژي ذيل پيشنهاد ميشود كه با تغييراتي، در اكثر بحرانها قابل استفاده است.
1- به منظور پرهيز از اوج گيري بيحاصل بحران و افزايش امكان و موقعيت هر يك از طرفين براي دستيابي به نتيجهي مطلوب از موقعيت بحراني، رسانهها بايد سعي نمايند طرفين درگير در بحران، هدفهاي خود را محدود كنند.
2- محدود كردن ابزارهاي زور و اهرمهاي فشار در مديريت بحرانها يكي ديگر از اصول است.
3- تهيه و ارسال اطلاعات به مثابه سازوكاري حمايتي جهت افزايش توانمنديهاي كارگزاران در درك ظرفيتها و پيچيدگيهاي موقعيت موجود
4- برنامهريزي رسانهاي شرايط اضطراري و توانمنديها براي مديريت بحران
5- رابط بودن بين طرفين منازعه، شهروندان و حاكميت و بالعكس
6- كسب مشروعيت براي كارگزاران مديريت بحران و برنامههاي آنها
7- از بين بردن يا پرهيز از پيش داوريها و پيش زمينههاي نامطلوب در طرفين
فهرست منابع
- استاواك شرايو (1380) مشكلات رسانههاي گروهي هندوستان در ارتباط با تروريسم، برگرفته از كتاب ارتباطات سياسي در عمل، نوشته ديويد.ال.پالتز، ترجمه مهدي شفقتي، انتشارات سروش
ـ بليغ، ناصر (1379) دستورالعمل برنامهسازي در راديو تلويزيون هنگكنگ؛ انتشارات اداره كل تحقيق و توسعه صدا سازمان صدا و سيما
ـ بليغ، ناصر(1380) دستورالعمل برنامهسازي در راديو تلويزيون انگلستان(BBC)، انتشارات اداره كل تحقيق و توسعه صدا سازمان صدا و سيما
-بيرو آلن (1370) فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه باقر ساروخاني، انتشارات كيهان، چ دوم
- پاي لوسين (1380)بحران مشروعيت، از كتاب «بحرانها و توالي در توسعه سياسي»، ترجمه غلامرضا خواجه سروي، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي
- تاجيك محمد رضا (1379) مديريت بحران، انتشارات فرهنگ گفتمان
- دهشيري محمدرضا (1379) كالبدشكافي تروريسم، انتشارات اداره كل پژوهش معاونت سياسي سازمان صداوسيما
- رابوي مارك و داژنه برنارد (1377) رسانهها، بحران و دموكراسي، ترجمه داود حيدري، انتشارات اداره كل پژوهش معاونت سياسي سازمان صداوسيما
- سبيلان اردستاني حسن (1386) راديو و مديريت بحران، انتشارات دفتر پژوهشهاي راديو و انتشارات طرح آينده
- ستاري سجاد (1380) كالبدشكافي تاريخي - تئوريك هندسه تروريسم (بخش نخست) اداره كل پژوهش معاونت سياسي سازمان صداوسيما.
- سورت راي (1380) ساخت اجتماعي جرم و خشونت به مثابه يك علت، ترجمه مهرداد فيروزبخت، فصلنامه پژوهش و سنجش، سال هشتم شماره 26 تابستان
سيف زاده سيد حسن (1368) نوسازي و دگرگوني جامعه، انتشارات سفير
- صادقي حسين (1380) تروريسم رسانهاي، روزنامه اطلاعات (15/7/1380)
- لاپالومبارا جوزف (1380) نفوذ بحران و ظرفيت حكومت، از كتاب «بحرانها و توالي در توسعه سياسي»، ترجمه غلامرضا خواجه سروي، انتشارات پژوهشكده مطالعات راهبردي
- موسي خاني مرتضي (1369) مديريت بحران، نشريه دانشكده علوم اداري و مديريت بازرگاني، شماره يازدهم
ـ نقش راديو تلويزيون در ايجاد امنيت و مقابله با اغتشاشات(1375)؛ انتشارات اداره كل پژوهش معاونت سياسي سازمان صدا و سيما
- يحيايي علي فريد (بي تا) بحران مشاركت و عوامل موثر بر آن، مجله فرهنگ مشاركت، شماره 12
تذكر: اين مقاله به صورت ويرايش و پالايش شده در منبع ذيل به چاپ رسيده است.
پژوهشنامه؛ شماره 33، رسانه و مديريت بحران (1)؛ پژوهشكده تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام