نزديکي (Proximity)
يکي از واضح ترين و مهم ترين عوامل جذب، نزديکي، يا فاصله جغرافيايي نزديک است. اگر بقيه عوامل را ثابت در نظر بگيريم در آن صورت ملاحظه خواهيم کرد هر اندازه که فاصله جغرافيايي کسي به ما نزديک تر است با او احساس دوستي بيشتري مي کنيم و آنکه دورتر، کمتر او را به خاطر مي آوريم.
«از دل برود هر آن که از ديده برفت»
آثار «نزديکي» به اشکال مختلف مشاهده مي شود. اکثر شما در يک فاصله منطقي از يک مشخص قرار نگرفته باشيد، بخت ايجاد رابطة دوستانه با او بسيار ضعيف به نظر مي آيد. چه تعداد دوستان نزديکي داريد که در فاصله 2000 کيلومتري از شما باشند؟ پاسخ قطعاً هيچ يا بسيار اندک است. در اثبات اين مدعا پژوهشهاي پژوهشگران جامعه شناسي و علوم رفتاري به مدد ما مي آيند. آنان يافته اند که اکثر افراد علاقه مندند که با کساني ازدواج کنند که فاصله محل اقامت آنها با محل اقامت يا دانشگاه خودشان نزديک باشد.
زماني که ما با اشخاص مختلف آشنا مي شويم مقوله «نزديکي» بر رابطه ما با آنان اثر مي گذارد و به ما مي گويد که رابطه خود را با آنها ادامه دهيم يا از آنها بگسليم. به گونه اي که «تابز» و «ماس» اشاره کرده اند، «شمار بسياري از دوستيها و ازدواجها بر اثر دوري فيزيکي لطمه شديدي ديده اند»(3) شايد مثلي را که پيشتر به کار برديم؛ «از دل برود هر آنکه از ديده برفت» از نظر علمي اين اعتبار را دارد که بر اثر دور شدن فرد از مقابل ديدگان ايجاد رابطه، کار دشواري مي شود و به تدريج فراموشي بر رابطه حاکم مي شود. روابطي که علي رغم فاصله زياد حفظ شده، اغلب مشاهده شده است که مبتني بر پاداشهاي سنگيني بوده اند که از حفظ روابط حاصل شده اند، و گرنه به راحتي نمي توانستند به حيات خود ادامه دهند.
پس، هر اندازه فاصله فيزيکي افراد از يکديگر کمتر باشد امکان «نزديکي» بيشتر است و مي توان انتظار داشت که به صورت بالقوه افراد به سوي يکديگر بيشتر جلب و جذب شوند و با افزايش فاصله فيزيکي، فاصله رواني نيز پديدار شود.
نظريه هاي مرتبط با اثر «نزديکي»
شايد با خواندن سطور فوق از خود پرسيده باشيد که چرا چند متر و سانتيمتر در شکل گيري دوستي افراد اين اندازه مهم اند؟ و چرا در کل «نزديکي» در جذب افراد نسبت به يکديگر اين اندازه حائز اهميت است؟ يک نظريه بر اين باور است که اگر ما کسي را بشناسيم سعي در نزديک شدن فيزيکي نسبت به او مي کنيم. زيستن در همسايگي خانة کسي و يا کار کردن در کنار فردي و شانه به شانه او فعاليت کردن کم کم ما را بر آن مي دارد که در مورد او با حالت مطلوب تري برخورد کرده و عادات نسبتاً نامطلوب او را ناديده گرفته و خود را آماده پذيرش بيشتر او کنيم. چنين به نظر مي رسد که اين نوعي سياست و ادب و نزاکت است که در مورد همسايگان نزديک، بيشتر کارهاي خوب و عادات پسنديده آنان ديده و کمتر به نقاط ضعف آنها پرداخته شود. به عقيده برخي از پژوهشگران علوم ارتباطات انساني اين خود بخشي از «گزينش ادراکي» تحت عنوان «توجه گزيده» (Selective attention) است که پيشتر اشاره اي به آن شده است. بر اساس اين نظريه، به عنوان دريافت کننده پيام، از ميان پيامهاي متعددي که به ما مي رسد ما بر آن مي شويم که مطلوب ترين آنها را انتخاب کرده و وارد فراگرد ادراکي خويش کنيم و آنها را که نامطلوب و ناخوشايند تشخيص مي دهيم تصفيه کرده و از فراگرد ادراکي خود دور کنيم.
نظريه ديگري که مطرح شده بر اين باور است که «نزديکي» موجب افزايش دوست داشتن مي شود، چرا که فرصتهاي ارتباطي بر اثر آن افزايش مي يابد. براي مثال، افراد زيادي که در يک سازمان بزرگ و آنان که در يک طبقه از ساختمان و نزديکتر به يکديگر کار مي کنند، بسا هنگام صرف ناهار با يکديگر برخورد مي کنند، در گفتگوها و پراکندن شايعات و غيبت کردنها با يکديگر مشارکت مي کنند و حتي ممکن است به هنگام دست کشيدن از کار با يکديگر بر يک اتومبيل سوار شده و تعطيلات را با يکديگر بگذرانند. «تابز» و «ماس» بر اين اعتقادند که هر اندازه نزديکي فيزيکي افراد بيشتر باشد به همان ميزان آنان اوقات فراغت را با يکديگر بيشتر خواهند گذراند و به يکديگر اعتماد بيشتري خواهند داشت و به هنگام دشواريها، بيشتر مددکار يکديگر خواهند بود.
سومين نظريه در مورد رابطه ميان نزديکي و جاذبه افراد نسبت به يکديگر مبتني بر يافته هاي تحقيقي در مورد «آشنايي» (Familiarity) است. در اين پژوهش «زانجوک» (Zajone) که هر اندازه يک نمونه، عکسهايي را از يک چهره بيشتر ببيند، بيشتر او را دوست خواهد داشت. «زاجونک» اعتقاد دارد که آشنايي خود موجب دوست داشتن است.
با اين همه، بايد توجه داشت که «نزديکي» داراي جهات منفي و جنبه هاي معکوس است. «آشنايي» به گونه اي که بدان اشاره شد، هر چند در اکثر موقعيتها عامل اساسي جاذبه مي تواند باشد، خود مي تواند در موقعيتهاي ديگر، موجب دشمنيها و جرايم فراوان شود. به گونه اي که «تابز» و «ماس» اشاره کرده اند؛ «... با مطالعه پرونده هاي اداره پليس دريافته ايم که اکثر تهاجمهاي مالي و ناموسي و مرافعه ها ميان اعضاي خانواده ها، همسايگان و آشنايان مي باشد. اما ممکن است ابعاد تراتژيک آنها محدودتر باشد»
ممکن است فردي که بسيار به شما نزديک است از شما پولي قرض بگيرد که به علت نزديکي بسيار زياد خود با شما نه قبضي و نه چکي به شما بدهد و اين نزديکي بسيار زياد شما را بر آن دارد که از او چيزي مطالبه نکنيد و او پس از مدتي يا بدهي خود را به بوتة فراموشي سپرده و يا اينکه اساساً منکر چنين بدهکاري شود. يا اينکه دوستي، بر اثر نزديکي بسيار زياد اتومبيل و يا کتاب شما را بدون تمايل شما بردارد و مورد استفاده قرار دهد. اگر اين تماسها به تدريج به دشواري کشيده شوند، رابطة شما با او به تيرگي مي انجامد و اگر اين ناخوشايندي دوسويه باشد، شدت به مراتب بيشتر است. در ابتدا محترمانه سعي در فرار از خواهش او مي کنيد و هر اندازه ديدارها بيشتر و روابط به همان ميزان ادامه يابد، خشونت و ايستادگي بيشتر مي شود. در اينجاست که بايد گفت «دوري و دوستي» بايد توجه داشت که اين ضرب المثل فقط در اين قسم روابط مصداق پيدا مي کند. يعني رابطه اي که دچار مشکل شده و به ناخوشايندي کشيده شده است، بهتر که براي مدتي گسسته شده و به فراق انجامد. در اين صورت احتمال اصلاح رابطه بيشتر خواهد بود. از اين روست که در شرايط ناسازگاري زوجين توصيه مي شود که براي مدت کوتاهي از هم جدا کنند تا امکان سازش پديدار شود، چه در صورت تداوم شرايط تعارض (Conflict) به علت نزديکي، تعارض شدت بيشتري پيدا مي کند و ممکن است به دشواري و يا فاجعه اي تبديل شود.
تشابه (Similarity)
همان طور که مي دانيم انسانها از جهات مختلف با يکديگر متفاوت مي باشند و اين تفاوت آنها را از يکديگر مشخص و مميز مي سازد. فرض کنيد شما و دوست نزديک يا هم اطاقيتان خيل عظيمي از دوستان کاملاً متفاوت از يکديگر را داريد و بر آن هستيد که مجلس گردهمايي مختصري به خاطر قبولي يا تولدتان پديد آوريد. چه خواهيد کرد؟ آيا کساني را که با يکديگر از جهاتي مثل نگرشها، وضعيت و ارزشها شبيه اند دعوت مي کنيد؟ يا آنکه برعکس هيچ توجهي به تفاوتهاي آنها نکرده و آنان را به گونه اي در هم فرا مي خوانيد؟ تصوير کنيد چه نوع ارتباطي در آن مجلس شاد پديد خواهد آمد؟ بر اساس يک نظريه کلاسيک در اين مورد که توسط «راجرز» و «شومکر» ارائه شده است، در محدوده مشخص هر اندازه تشابه ميان اشخاص درگير در فراگرد ارتباطي وجود داشته باشد، به همان ميزان اثربخشي ارتباطي مشاهده خواهد شد. اين دو نويسنده در يک مورد استثنايي و محدوده که تشابه ميان طرفين ارتباط بسيار زياد و بر يکديگر اثرگذار باشد و نوعي نگرش يگانه نسبت به مسايل همه افراد درگير در يک فراگرد ارتباطي نسبت به همه چيز موافق بوده و تشابه از جميع جهات داشته باشند، از مذهب و سياست تا فيلمهاي سينمايي، همه و همه براي هر يک از آنها يکي باشند، در آن صورت حرفي براي گفتن نخواهند داشت و هر کدام ساکت و صامت در گوشه اي خواهند نشست. در مقابل، اشخاصي که از بسياري جهات با يکديگر متفاوت هستند و تشابه چندان با يکديگر ندارند، نبود زمينه مشترک، که خود مبنايي براي تسهيم تجارب و انتقال آن به يکديگر است، موجب دشواري ارتباطي ميان آنان شده و آنها را از اين رو از يکديگر دور و حتي جداگانه نگه مي دارد. در اين صورت هر يک، باز در دنياي خود فرو مي روند و به صورت جزيره اي مجزا و مستقل از ديگران باقي مي مانند. تا اين جزاير نقطه اشتراکي پيدا نکنند و به يکديگر نمي چسبند و ارتباطي پديد نمي آيد. بر اساس اين نظريه، شرط ايده آل و يا آرماني آن است که افراد درگير در يک فراگرد بالقوه ارتباطي داراي تشابهات فراواني بوده و در عين حال به اندازه کافي در برخي از موارد و نگرشها با يکديگر اختلاف نظر داشته باشند که بتوانند آنان را با يکديگر به بحث و گفتگو وادارد و آنها بتوانند بر نگرشهاي يکديگر تأثير و تأثر بگذارند و در نگرشهاي يکديگر نفوذ کنند. تشابه به گونه اي واضح اغلب موارد به غلبه شرايط ارتباطي مي انجامد و افراد را به يکديگر نزديک تر مي کند، با اين همه، هدف نفوذ در نگرشهاي ديگران اين است که نگرش آنها را دگرگون کرده و آنها را به آنچه خود مي انديشيم و برآنيم که درست تر است نزديک تر کنيم. نفوذ در ديگران يعني شبيه تر کردن آنها نسبت به خود. اين تلاش در هر فراگرد ارتباطي همواره وجود دارد. همه مي کوشند ديگران را به خود شبيه کنند.
نيازهاي مکمل (Complementary needs)
داستانهاي زيادي خوانده ايم و فيلمهاي فراواني ديده ايم که افراد در جذب به يکديگر نه تنها از تشابهاتي برخوردار نبوده اند بلکه، برعکس، در نقطه مقابل هم بوده اند. مثلاً يکي از زوجين بسيار ولخرج و بي توجه به مسائل مادي بوده و ديگر درست در نقطه مقابل او شخصي حسابگر و متوجه امور مالي و مادي مي باشد. در عين حال آنها زندگي خوب و پذيرفتني اي با يکديگر دارند.
در دنياي واقعي موارد فراواني ممکن است توسط هر يک از ما مشاهده شده باشد که افراد ناهمگون با يکديگر روابطي نزديک برقرار کرده و از مصاحبت هم نه تنها رنج نمي برند، بلکه مشعوف نيز مي باشند. جذب و نزديکي آنها به هم نه تنها مبتني بر تشابه نمي باشد بلکه بر اساس تفاوت و تکميل کردن يکديگر است. شايد هر يک از ما شاهد و ناظر زندگي فرح بخش زوجهايي باشيم که نه تنها تشابه شخصيتي زيادي با هم ندارند، بلکه درست در نقطه مقابل هم مي باشند. دانشمندي با زن کم سواد يا بيسوادي ازدواج کرده در عين حال ساليان سال با خوشبختي با هم زندگي مي کنند. يا برعکس خانم پزشکي با ديپلمه اي عادي ازدواج کرده زندگي مرفهي را پايه گذاري کرده اند. با توجه به نکات پيش گفته، شما متعجب مي شويد که چگونه چنين چيزي ممکن است؟ آيا طرفين مخالف يکديگر را جذب مي کنند؟
نظريه نيازهاي تکميل کننده چنين به نظر مي رسد که با يافته هاي نظريه تشابه که قبلاً بحث شده است مغايرت دارد. بر اساس اين نظريه، در انتخاب افراد براي ازدواج يا دوستي ما به کساني بيشتر جذب مي شويم کخ بتوانند خلأهاي ما را بپوشانند و آن را که ما نداريم يا کم داريم به ما عرضه کنند. به عبارت ديگر ما به کساني بيشتر جذب مي شويم که بهتر بتوانند جوابگوي نيازهاي ما باشند. يا اينکه ما آناني را که چيزي متفاوت از ما دارند براي دوستي و يا حتي ازدواج بيشتر ترجيح مي دهيم.(22) بيشترين شادماني و کامراني در يک رابطه دو جانبه زماني حاصل مي شود که دو نفر درگير در رابطه داراي نيازهاي تکميل کنندة يکديگر باشند نه آنکه هر دو آنها داراي نيازهاي مشابه باشند. به عنوان مثال، زني با احساس نياز شديد نسبت به اينکه مورد حمايت و پشتيباني قرار گيرد با مردي که حمايت کردن از ديگران و قابل اتکا بودن را به شدت احساس مي کند مي توانند روجهاي مناسبي براي يکديگر باشند و در شرايط دشوار روحي و رواني يکديگر را راحت درک کرده پاسخگوي نيازهاي طرف مقابل خود باشند. به عبارت ديگر سازگاري آنها با يکديگر بسيار مي تواند زياد باشد. يا در رابطه بين دو دوست اگر يکي از آنها داراي روحيه اي سلطه گرا بوده و ديگر به عکس بسيار مطيع و پذيراي رأي ديگران باشد به راحتي با هم کنار آمده، مدتهاي مديد با يکديگر دوستي داشته باشند. در مهمانيها، يک زوج آرام و ساکت و بسيار مبادي آداب و پاي بند به اصول تعارفات متداول در مقابل فرد برون گراي شوخ طبع و بذله گو و طالب مطرح شدن بسيار مناسب اند و مي توانند زمينه را براي درخشيدن او فراهم آورند و از اين رو او طالب است که در بيشتر مهمانيها آنها را با خود داشته باشد.
وضعيت و حالت
نکاتي را که پيشتر در مورد تشابه و نزديکي و نقش آنها در جذب انسانها نسبت به يکديگر بيان داشتيم، زماني قابل توجيه مي باشند که در شرايط معيني شکل گرفته و وضعيت خاصي بر آنها حاکم باشد. در غير اين صورت مي توان گفت نتايج متفاوت مي شوند و ما را با عکس العمل دگرگوني روبه رو خواهند کرد. وضعيتي را که طرفين ارتباط در آن قرار گرفته اند، در بيشتر موارد کاملاً با يکديگر متفاوت است، و از اين رو مي توان گفت اين وضعيت متفاوت و حالتي که بر فرد حاکم است رفتارهاي او از حالتي به حالت ديگر متفاوت مي باشد و همواره يکسان رفتار نمي کنند. اين حالات متفاوت فرد را بر آن مي دارد که گزينش مورد نظر را از ادراکات پيراموني خود انجام داده و به برخي از آنها بهاي بيشتري بدهد و بسياري از آنها را حذف کند و اساساً در فراگرد ادراکي قرار ندهد.
بسياري از ما بر اساس عقل سليم و يا تجربه دريافته ايم که در برخي از شرايط و حالات ترجيح مي دهيم که با برخي از افراد بياميزيم و در شرايط و حالات ديگر شديداً از آميختن با آنان مي پرهيزيم. به عبارت ديگر، حال مي توان گفت که ما به اقتضاي وضعيت و حالت خاصي که بر ما حاکم است زوج ارتباطي خود را انتخاب مي کنيم و بر اساس همان حالت خاص با او رفتار ارتباطي خويش را تنظيم مي کنيم. در اينجا به سه وضعيت نسبتاً متداولي که بر زندگي اکثر انسانها تأثير مي گذارند، مي پردازيم.
تغييرات در عزت نفس
دومين وضعيتي که ممکن است بر روي افرادي که انتخاب مي کنيد اثر بگذارد تغيير در سطح عزت نفس شماست. بگذاريد مسأله را با مثالي تشريح کنيم. نامزدهاي جواني را به نظر آوريد که کاملاً با هم خوشبخت مي باشند و از همه جهت يکديگر را براي زندگي مشترک مناسب مي دانند، اما ناگهان يکي از آن دو به دليلي از ديگري دلسرد شده و نامزدي خود را با او به هم مي زند. فرض کنيم، زن اين کار را انجام دهد و اين طور وانمود کند، که مرد شايسته او نمي باشد. عزت نفس مرد در اين حالت بسيار پايين خواهد آمد. پس از مدتي زن ديگري در مسير زندگي او قرار مي گيرد. با معيارهاي قراردادي چنين به نظر مي رسد که زن دوم به هيچ وجه شايستگيهاي زن اول را دارا نيست و نمي تواند از هيچ نظر با او رقابت کند و اين کاملاً از نظر مرد نيز صحيح است. زماني که مرد احساس کند علاقه اي از سوي زن دوم نسبت به او وجود دارد به شدت به سوي او جذب شده، عشق سوزاني پديد مي آيد. اين جذب در واقع حاصل بازگشت به عزت نفس مرد است.
پديده بازگشت به عزت نفس بيانگر اين واقعيت است که تغيير شگرفي در جاذبه افراد نسبت به يکديگر بر اثر تغيير در سطح عزت نفس آنها رخ مي دهد. بدين معني که انسانها ممکن است به اشخاصي جاذبه بيشتري پيدا کنند که در ابتدا با وجود شرايط ديگري اساساً چنين جاذبه اي مطرح نبوده است. در مثال فوق بديهي است در حالت اول تا زماني که زن اول مرد را ترک نگفته بود، اساساً چنين جاذبه اي مطرح نبوده است. در مثال فوق بديهي است در حالت اول تا زماني که زن اول مرد را ترک نگفته بود، اساساً به هيچ وجه به او جاذبه اي نسبت به زن دوم در خود نمي ديد. پس از وقوع حادثه ترک و شکست عزت نفس مرد، زمينه براي گرايش به زن ديگر مهيا شده و جاذبه به شدت خود را نمودار کرده است.
تنهايي و انزوا
در انتخاب زوج ارتباطي يا گيرنده پيام، عامل ديگري که تأثير محسوس مي گذارد تنهايي و يا انزواي شخصي مورد نظر مي باشد. هر چند انساني تنهايي مقطعي و گاه به گاه را تجربه کرده است و حتي گاه انزوا و جدايي کوتاهي را از ديگران آرام بخش و دلپسند مي داند، اما انزواي ممتد همواره ناخوشايند است. شايد از همين روست که سخت ترين تنبيه ها براي زندانيان خاطي و سرکش، سلول انفرادي و ايجاد انزواست. و شايد به همين جهت باشد که در اکثر بازداشتگاههاي اسرا براي خرد کردن روح مقاوت و جنگندگي، آنها را در شرايط انزوا قرار مي دهند. فيلمها و داستانهاي زيادي در اين مورد ديده يا خوانده و شنيده ايد. مثلاً مردي که کشتي اش دچار طوفان سهمگين دريا شده و از هم متلاشي شده است بر تخته پاره اي تا ساحل کشيده مي شود و به جزيره اي متروک مي افتد. در جزيره همه چيز فراوان است جز کسي که او بتواند با او سخن بگويد و بودن خود را به اثبات رساند. اينجاست که او دايماً در تکاپوست تا هم سخني براي خويشتن بيايد.
اشخاص دوست داشتني و اشخاص غيردوست داشتني
اشخاصي که به طور مدام و مستمر در چرخه ارتباطي ما قرار ميگيرند و ما را بر آن مي دارند که رابطه خود را با آنها حفظ کنيم بي شک بايد براي ما ارزشمند باشند. اين ارزشمندي گاه بر اساس معيارهاي مادي بوده و زماني از نظر معنوي و غير مادي اين ارزش براي ما شکل مي گيرد. حال، اگر زماني مجبور به ايجاد ارتباط با کساني شويم که به اجبار و ناخواسته از نظر ما در کنار ما قرار گرفته اند ـ همکلاسيها، همکاران در سازمان، همسايگان و غيره ـ باز هم از ميان آنها انتخاب صورت مي گيرد و برخي را به بعض ديگر رجحان مي نهيم. ريشه اين رجحان هر چه باشد در اينجا مهم نيست، اما آنچه حايز اهميت است اين است که ما برخي را به بعض ديگر ترجيح داده ايم. يکي از ابزارهايي که در سالهاي اخير براي شناخت اين رجحان به کار گرفته شده است و کم و بيش نشان مي دهد که رجحان و رد ما در مورد افراد در مجموعه يک گروه چگونه است آزمايشهاي جامعه سنجي و يا گروه سنجي است که از نيمه دوم قرن بيستم در جامعه شناسي و مطالعات مربوط به پويايي گروه ها وارد شده است.
گروه سنجي
روش گروه سنجي که اولين بار توسط «مرونو» (Moreno) در سال 1953 مطرح شد روش ساده اي است. به گونه اي خصوصي اعضاء گروه، افرادي را که مي خواهند و علاقه مند هستند که با آنها در يک فعاليت مشارکت داشته باشند، معين مي کنند. در برخي از شيوه هاي آزمايش، آناني را که دوست ندارند در فعاليتي با آنها باشند نيز مشخص مي کنند. روشن است که انتخاب روش براي آزمايش بستگي به وضعيت و دگرگونيهاي مربوط به آن دارد. فرض کنيم که معيارهايي را براي يافتن پاسخ مثبت به اين سؤالات در نظر داريد:
1. با چه کساني بيش از همه دوست داريد که مشکلي را (مشکل خاص) در ميان نهيد؟
2. چه کسي را به عنوان نماينده و سخنگوي مناسب کلاس يا قسمت يا گروه در نظر داريد؟
3. در يک پروژه ويژه دوست داريد که با چه کسي کار کنيد؟
افراد «زياده مورد توجه» و افراد منزوي
اشخاص «زياده مورد توجه» در سوسيوگرامها نتايج مثبتي را در ذهن ما پديد مي آورند. شک نيست که اين گاه بر اثر تشابهات حقيقي و يا تشابهات مشهود و يا ديگر عوامل جاذبه پديد مي آيد. با اين وجود، سؤال همچنان باقي مي ماند: آيا برخي از اشخاص نسبت به بقيه بيشتر مورد توجه اند؟
علي رغم برخي از يافته هاي ضد و نقيض، گاه پاسخ چنين است که بعضي از اشخاص به نسبت ديگران آثار مثبت تري در ذهن ديگران از خود بر جاي مي گذارند به کسي بيانديشيد که شما او را کاملاً مي شناسيد و به گونه اي فوق العاده محبوب و با وجاهتي بالاست و سعي کنيد بر اين نکته متمرکز شويد که چه چيزي او را اينچنين وجيه و محبوب کرده است.
يکي از صفات مميزه اين شخص نسبت به ديگران ممکن است جاذبه فيزيکي يا جسمي (Physical attractiveness) او باشد. عموماً ما به سوي افرادي که ظاهري آراسته دارند، کشيده مي شويم و از افرادي که از اين جهت بي توجهند دوري مي گزينيم. (31) جداي از ظاهر اشخاص و اينکه خوب به نظر آيند و بتوانند ما را به سوي خويش جلب کنند، در برخي از موارد از آن رو ما به اشخاص رو مي آوريم و آنان را دوست مي داريم که با بودن با آنها و يا ديده شدن با آنها به تصور بهتري از خويشتن دسترسي پيدا کنيم. دانشجوي جواني که با استاد صاحب نام خود رفت و آمد مي کند و خود را به هيأت نزديکان او در مي آورد از اين نزديکي در ميان دوستان خود و نيز اعضاء جامعه براي خود وجهه دانش دوستي و روشنفکري کسب کرده و براي خويش عزت نفس بالاتري در نظر مي گيرد.
همان طور که قبلاً اشاره شده است، اثر وضع ظاهري فرد در ارزيابي ما نسبت به او در مراحل اوليه آشنايي و ايجاد رابطه بسيار زياد است. اين اثر کم کم با آشنا شدن با ديگر خصوصيات و ويژگيهاي فرد کاهش مي يابد.
عموماً چنين به نظر مي رسد، که برخي از رفتارها نسبت به ديگر رفتارها در اين مورد از اهميت بيشتري برخوردارند. در مطالعات متعددي آنان که سخي، مشتاق و با عاطفه ديده شده اند بيشتر مورد توجه بوده اند تا اشخاص بخيل، بي عاطفه و سرد
خلاصه يک پژوهش چنين استنتاج مي کند که اشخاص وجيه و دوست داشتني خاصيت انطباق بيشتري داشته و بيشتر اجتماعي بوده، از ثبات بيشتري برخوردار هستند و به بلوغ شخصيتي رسيده اند. در مقابل افرادي که محبوبيت کمي دارند عموماً تهاجمي رفتار کرده خودخواه اند و خصلت تزلزل در رفتارهاي خويش دارند مطالعات ديگر به قصد و نيت فرد توجه کرده اند و آن را عامل مهمي در محبوبيت و عدم محبوبيت او دانسته اند.
چنين به نظر مي رسد که ما مي توانيم برخي از رفتارهايي را که ارزشمند بوده و در انتخاب ما اثرگذار هستند شناسايي کنيم. تفاوتهاي فراواني در وضعيتها و حالات گوناگون وجود دارد، ولي ما با توجه به برخي از رفتارها هنوز قادريم که پيش بينيهايي را در مورد انتخاب خود به عنوان جزئي از فراگرد ارتباطات بکنيم. بعضي از رفتارها از اهميت و اعتبار کمي برخوردارند، هر چند واقعيت اين است که هستند عده اي از اشخاص که توانايي آن را دارند که به اتکاء برخي از رفتارهاي خويش و وضعيت حاکم بر خويش اثر مثبتي بر ديگران گذاشته و مورد توجه قرار گيرند و از محبوبيت بالايي بهره مند شوند.
منابع :علي اکبر فرهنگي، «ادراک اجتماعي» و رفتار ارتباطي،
بررسي طلاق در خانواده هاي تهران ـ کار گروهي از دانشجويان رشته جامعه شناسي ـ دانشگاه الزهرا ـ نيم سال دوم سال تحصيلي 64-1363، زير نظر دکتر علي اکبر فرهنگي.